بالا رفتن از نردبان برای خوردن توت
عمه بابای کسرا تو کامرانیه خونه دارن که از قدیم خونه باغ بوده و درختان زیادی مثل
توت گردو و گیلاس داره هر سال موقع توت خوردن به اونجا میریم و توتها را که خیلی
تمیز و درشتند را روی درخت دستچین میکنیم و امسال اولین سالی بود که کسراخوردن
توت و بالا رفتن از نردبان را تجربه میکرد.
اون چوبی که تو دستشه خودش از زمین پیدا کرد و اونقدر سرعت دویدن و از نردبان بالا
رفتنش زیاد بود که من نتونستم مانع بالا رفتنش بشم وقتی رسیدم به بالاترین پله
یعنی پله آخر رسیده بود و به من اعتراض کرد چرا منو گرفتی میخوام برم بالای شیرونی
پیش بابا توت بکنم. خلاصه به هر ترفندی که بود اونو پائین آوردم و به خاطر اینکه حواسش
پرت بشه و دیگه سراغ درخت توت و نردبون نره بهش گفتم برو کامیونتو بیار تا با هم بازی
کنیم و خدا را شکر از خیر نردبون و پشت بام گذشت بعد مدتی هوس آب بازی کرد و اونقدر
تو باغ آزادی عمل داشت که همش در آب بازی و شن بازی تاب بازی به سر میبرد و حسابی
بهش خوش گذشت و هر بار که میگفتیم بریم خونمون میگفت خونمون نریم همینجا بمونیم.
آخر شب هم سعید پسر عمه مهناز که تازه از امریکا اومده بود کلی باهاش بازی کرد.
و به قدری خسته شده بود که توی ماشین خوابش برد و فردا که از خواب بیدار شد اولین
حرفش این بود منو ببرید خونه عمه و همش میگفت قصه خونه دایی شیروان و عمه را بگو
ما هم به کسرا قول دادیم تا هر زمان که فرصت شد حتما اونو به باغ عمه ببریم.