ادامه گردش در اصفهان و برگشت به تهران
با گردش در بقیه جاهای اصفهان کم کم خودمون واسه برگشت و پایان مسافرت
آماده میکردیم کسرا هم همیشه به عشق بچه ها و بازی با اونها بیدار میشد صدف جون
و صنم جون هم تو اصفهان باعث شدن به کسرا خیلی بیشتر خوش بگذره و کسرا هم خیلی
باهاشون جور شده بود.کسراخیلی راحت طلبه و تو رستوران و پارکها هر وقت خسته
میشه و میخواد بشینه چه روی زمین و یا مبل باشه سریعا کفش و جورابش را در میاره
اینجا هم کفش و جورابش را در آورده که راحت تر روی چمن بشینه یا بدوه . لیوانهای
یکبار مصرفی که واشه خوردن نوشیدنی و آب با خودمون داشتیم را توی پاش کرد من
بهش گفتم مگه این کفشه گفت آره و شروع کرد به راه رفتن و از صدایی که ایجاد میشد
خیلی خوشش میومد و حاضر نبود لیوانها را از پاش در بیاره خلاصه اینکه حسابی با اینکار
نظر همه را به خودش جلب کرده بود که عکسهای کفش لیوانیش را در ادامه مطلب آوردم
بعد چند روز از اصفهان به طرف تهران حرکت کردیم و شام خونه عمه کسرا در تهران
بودیم که متوجه شدیم کسرا کمی تب داره که شب تبش بیشتر شد و خدارا شکر فردای
اونروز خوب شد و دکترش هم علت تب را خستگی راه و مسافرت تشخیص داد . با اینکه به
هرسه ما خیلی خوش گذشت ولی تصمیم گرفتیم فعلا به مسافرت های طولانی نریم.
اینجا داره با لیوان راه میره