پارک آب و آتش و ماجراهای آن
چند شب پیش بود که به پارک آب و آتش رفتیم و خیلی هم شلوغ بود اول جایی را
واسه نشستن تعیین کردیم بعد با کسرا به محل آب بازی بچه ها رفتیم . کسرا خیلی دوست
داشت آب بازی کنه ولی چون سرما خورده بود ما اجازه ندادیم خیلی دمق بود.
چون چند روز پیش در اثر آب بازی تو حیاط سرمای شدید خورده بود و مدام سرفه میکرد
وقتی هم گفتیم نمیتونی آب بازی کنی خیلی ناراحت شد واین به نفع خودش بود تا
بیماریش بیشتر نشه البته بابای کسرا گفت بهم گفتن این آب غیر شرب مواظب بچه هاتون
باشین و شدیدا هم کلر به آب زده بودن و خدا میدونه چقدر اونشب بچه مریض شده باشن
از محل آب بازی دور شدیم تا کسرا کمتر هوس آب بازی کنه خوشبختانه اونجایی که ما
نشسته بودیم بچه ها زیاد بودند و کسرا با اونها بازی میکرد و اینها هم اصلا تو آب بازی
شرکت نکردند و با هم بازی میکردند اونشب تو پارک ساعت 10 تا 12 علی ضیا برنامه اجرا
میکرد . کسرا هم تا فهمید امشب تبلت جایزه میدن اصرار داشت بمونه تا جایزه بگیره .
چو ن شعر های بلند را بلده بخونه ، میگفت کی منو صدا میکنن. گفتم خیلی طول میکشه
جمعیت اونقدر زیاد بود که رو صندلی جا نبود کسرا هم باید تو بغل من نگاه میکرد .چون
پیش باباش نموند ومن بغلش کرده بودم دو تامون خسته شدیم مخصوصا کسرا که مریض
احوال هم بود و ما به خونه برگشتیم ولی کسرابه خاطر نرسیدن به جایزه معترض بود.