باج گیری های کسرا در خرید
بعد از ظهر روز پنجشنبه بود که با کسرا به سمت خونه مامان حاجی رفتیم تا
هم از شهروند فرمانیه خرید کنیم و هم کسرا با همسایه های مامان حاجی
ایمان و سجاد بازی کنه. به شهروند که رسیدیم از ماشین پیاده نمیشد و میگفت من
خرید نمیام میخوام برم با بچه ها بازی کنم خلاصه با خواهش و تمنا تشریف فرما شدند
وقتی به در ورودی شهروند رسیدیم سبد های خریدی که بچه ها توی اون می تونستند
بنشینند و رانندگی کنند بچشم میخورد .به محض اینکه فهمید میتونه با این سبد ها به
داخل فروشگاه بیاد گفت اگه من راننده سبد خرید شم باهاتون به فروشگاه میام.
از زرنگ بازی هاش خندم گرفته بود . داخل فروشگاه هم چیپس و خوراکیهایی که
موقع دور زدن نزدیک دستش بود را از قفسه ها بر میداشت و به داخل سبد مینداخت
خلاصه با این ماشین که راننده اصلی اون هم خودمون بودیم کلی حال کردودست از غرغر
کردن برداشت و با خوشحالی و رضایت فروشگاه را ترک و به خونه مامان حاجی اومد.
شب شده بود کسرا ایمان را که نزدیک تراس بود دید وصداش کرد و تو کوچه دوتایی با
اسکوتراشون بازی کردندوبعد از شام هم با مامان حاجی به پارک مهر رفتیم. و به خاطر
قولی که کسرا در فروشگاه از ما گرفت مجبور شدیم تا دیر وقت تو پارک بمونیم.