تولد با تم باب اسفنجی
کسرا شخصیت کارتونی باب اسفنجی را خیلی دوست داره و زمان پخش این کارتون
را لحظه شماری میکنه و توپ و تانگ هم نمیتونه اونو از این کارتون جدا کنه و تمامی شخصیت های
این کارتون واسش جالبه اونقدر که دختر خاله ها و پسر خاله هاش به کسرا میگن آقای باب اسفنجی
دیروز مانا جون و مریم جون و مسعود جون به خونه ما اومدند و یکبار دیگه کسرا هیجان زده و قافلگیر شد.
چون اونها بعد از نگه داشتن کسرا تو اتاقش و دیدن کارتون فرصت کردند تا کیکش را تزئین کنند و بادکنکها
را نصب کنند. بعد از اتمام کار کسرا از اتاق بیرون اومد و از دیدن تزئینات و کیک خیلی خوشحال شد
من هم لباس باب اسفنجی را تنش کردم تا با کیکیش ست بشه از اینکه تو حال و هوای کیک و
تولد بود خیلی خوشحال بود برای خوردن کیک همش میگفت که کیک را ببرم وقتی هم که برای
عکس گرفتن پشت کیک قرار میگرفت به کیک ناخنک میزد و بی صبرانه منتظر خوردنش بود.
هر زمان که از عکس گرفتن راحت میشد گریزی به کادو میزد و میگفت میخوام کادومو باز کنم
و چون سایز کادو بزرگ بود خیلی نظرش را جلب کرده بود اونها هم سر به سرش میذاشتن و میگفتن
حالا زوده اول باید شمعت را فوت کنی و عکس بگیری بالاخره طاقت نیاورد و یکم از کادو را پاره کرد تا
داخلش را ببینه وقتی به طور کامل باز شد خیلی خوشحال شد. مسعود جون واسش یک فرقون خیلی
قشنگ آورده بود تمام شب را با این فرقون بازی میکرد و وقتی مهمونها رفتند
از من خواست تا یک بند به اون ببندم خودش هم بالای میز ناهار خوری میرفت و با فرقون
اسباب بازیهاش را به بالای میز منتقل میکرد. دیر وقت بود که با خواهش وتمنا راضی شد
تا بخوابه و دیشب یکی از بهترین شب های پسرم بود.