کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 1 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

پسر ورزشکار

سال تحصیلی جدید مهرماه 1397و مدرسه جدید 15 خرداد

  با تمام شدن سال تحصیلی دوم دبستان کسرا برای ادامه تحصیل  ازدبستان شهید فهمیده به مدرسه 15خرداد اومد و سال سال سوم دبستان شاگرد این مدرسه شد . روز اول مدرسه کسرا با دوستان جدیدی آشنا میشد که بعضی از دوستان هم محلیه خودمون بودند و با اونها تو پارک بازی میکرد و خیلی خوشحال بود که به این مدرسه اومده ،  صبح همه بچه ها با بزرگتر هاشون به  حیاط مدرسه آمده بودند تا شاهد آغاز سال تحصیلی باشند.بچه ها در صف ای خود ایستادند بعذ از پخش سرود ملی  و کمی ورزش ،مدیرخودش و همکارانش را معرفی کرد و ازنظم مدرسه گفت و رعایت انظباط از طرف دانش آموزان را تاکید کرد . دانش آموزان به ترتیب از پله ها بالا رفتند و در کلاسعاشون ح...
24 مرداد 1398

جشن سالانه تقدیر از دانش آموزان ممتاز فرزندان همکاران دانشگاهی

جشن پایان سال تحصیلی فرزندان  ممتازکارمند و هیات علمی در دانشگاه شهید بهشتی با حضور خانواده ها  در 24 شهریور ماه 96 برگزار شد که کسرا هم در این جشن با کلی ذوق و شوق شرکت کرد و این اولین سالی بود که میتونست روی سن بره و جایزه بگیره ابتدای ورود دانش آموزان به سالن  همه بچه ها باد کنک گرفتند و روی صندلی ها نشستند و با هر آهنگی که نواخته میشد بادکنکها را میچرخوندندو شادی میکردند.بعد از عروسک گردونی و برنامه های متنوع و شاد بچه ها به بالای سن دعوت شدند تا مسابقه اجرا کنندو جایزه ببرند.   کسرا هم به همراه 12 نفر دیگه به این مسابقه رفت مجری به همه بچه ها بستنی داد و از همه خواست تا با یک دو سه شروع به خوردن ک...
21 آبان 1396

تولد مانیسا جون

نهم شهریور ماه بود که به برای تولد ماتیسا جون به باغ ویلاشون دعوت شدیم با اینکه پنجشنبه بود و اتوبان کرج هم شلوغ بود خوشبختانه ساعت 5 بعداز ظهر به باغ رسیدیم ولی اکثر مهمونها دیرتر رسیدند به همین علت کسرا وقت بیشتری داشت تا توی باغبازی کنه .وقتی تزیین توی خونه تمام شد بادکنک ها را به باغ آ کردند و و روی درخت ها را هم تزیین کردند عده ای هم تا آ مدن کامل مهمونها در سالن مشغول رقصیدن و پذیرایی بودند بعد باز کردن کادوها و خوردن شام حدود ساعت یک بود که از همدیگه خداحافظی کردیم و به سمت تهران به راه افتادیم . مانیسا جون هم با کسرا مشغول عکس انداختن بودند که مهمونا کم کم آمدند مانیسا و کسرا بی صبرانه منتطره دوستان خودشون آرین و درسا جون بودند کا...
5 آبان 1396

مهمونی و ماجرا های دندنپزشکی

جمعه 21 آبان ماه بود که خاله پروین همه ما را به صرف ناهار تو رستورانی که پائین خونشون بود دعوت کرد کسرا هفته پیشش به دندونپزشکی رفته بود و وسایل دندونپزشکی را تو ذهنش تصور کرده و روی کاغذ پیاده کرده بود و موقع حرکت از خونه اونو تو کیفم گذاشت  ما تقریبا از همه زودتر رسیدیم اول اون نقاشی را به احسان  نشون داد و بعدش هر کسی که از راه میرسید نقاشی دندونپزشکی را با تمام جزییات نشون میداد  شب قبلش هم     تک  تک عروسک هاشو نشونده بود و دندوناشونو درست میکرد.   تو رستوران به خاطر جمع فامیلی و مخصوصا حضور آرین  بهش خیلی خوش گذشت و بعد اونهم تو خونه یکساعتی با هم بازی کزدندو پارک ر...
1 آذر 1395