رفتن به خونه مریم جون
خونه ما از خاله احترام مانا جون و دائیجون دور شد ولی به مریم جون نزدیک شد ،وقتی کسرا
اینو فهمید خیلی خوشحال شد و میگفت من خونه جدیدمونو خیلی دوست دارم چون به خونه
مریم جون نزدیک شدیم و من همش به خونشون میرم و برای اومدن نینی مریم جون لحظه شماری
میکنه چند شب پیش هم به خونه مریم جون رفتیم.
به محض اینکه رسیدیم از مریم جون پرسید پس کی نینی شما بدنیا میاد اونهم گفت
خیلی نمونده و ازش قول گرفت که باید بیشتر به خونمون بیایی و باهاش بازی کنی
کسرا خیلی مریم جونو دوست داره و با اینکه حسابی خسته بود وقتی بهش گفتیم کچا
قراره بریم سریع تر از ما آماده شد.
کوله پشتیش را هم به دوشش انداخت و گفت دوست دارم کتابهامو به مریم جون نشون بدم
شوهر مریم جون هم دیر وقت به خونه اومد و چون کسرا خیلی باهاش راحته کلی سر به سر
هم گذاشتند تو راه برگشت بهم گفت مامان میشه ما هم یک نینی دیگه داشته باشیم
و از اونجایی که منو باباش حوصله نینی نداریم همزمان جواب منفی دادیم و بچم کلی دپرس شد.