عزاداریهای محرم
چند روزی از ماه محرم نگذشته بود که نزدیک خونمون تکیه زدندو هرشب بعد نماز دسته ها
به سمت خیابون ها حرکت میکردند. امسال یک فرقی با عاشورای سال پیش داشت و اونهم
این بود که حالا دیگه پسرمون عزاداریها را بیشتر میفهمید و دوست داشت طبل بزنه .
وقتی صدای طبل را میشنید اسرار میکرد بیرون بریم. اوایل محرم بود که با باباش به تکیه
رفتن و زدن طبل را تجربه کرد و اونقدر خوشش اومده بود که هرشب دوست داشت بره و
طبل زدنشون را ببینه روز محرم بود که صبح برای دیدن دسته به امامزاده رفتیم. توی حیاط
یک خیمه سبز بر پا کرده بودندکه بچه هاوارد این خیمه هامیشدن.
با کسرا تو خیمه رفتیم و طبلها یی واسه بچه ها گذاشته بودن تا هر بچه ای که دوست
داره طبل بزنه بعضی از بچه های دیگه هم مشغول رنگ آمیزی عکس امام بودن تا جایزه
بگیرن کسرا اول به سراغ طبل رفت و خیلی هم با خوشحالی و جدیت مینواخت و بعدش
هم کمی شکل را رنگ آمیزی کرد البته من هم کمکش دادم چون خیلی زیاد بود وقتی تمام
شد با هم پیش حاج آقایی رفتیم که جوایزرا میداد. از کسرا اسمش را پرسید و سوالاتی
مثل ماشین چی داری یا سوره بلدی یا نه که کسرا در مورد بازی و نوع ماشین بهتر جواب
داد و حاج آقا هم کتابی را به عنوان جایزه به کسرا داد تو را برگشت به خونه دوباره وارد
دسته شد و عزادارن را همراهی کردیم و به خونه رفتیم.