عروسی میثم خان و ذبلی های کسرا
میثم خان با همسرشون بعد از یکسال زندگی مشترک در آمریکا برای جشن ازدواجشون
به تهران آمدند ویکشنبه 9 تیرماه بود که به عروسی اونها دعوت شدیم.عروسی بسیار
گرمی بود و کسرا هم در جمع بچه های فامیل خیلی بهش خوش میگذشت.
و اونقدر با شاهین و کیانا سرگرم بازی بود که منو باباش را فراموش کرده بود.
وقتی عروس خانم و آقا داماد تشریف فرما شدند روی سرشون نقل و پول میرختند
کسرا هم با بچه های دیگه پول جمع کرده بودند و کسرا بین دختر و پسرها از همشون
کوچکتر بود و من فکر نمیکردم تونسته باشه پولی جمع کنه و چون یک لحظه هم نمیدیمش
از کارهاش خبر نداشتم .وقت شام خوردن بود که پیشم اومد و گفت مامان ببین چقدر پول
جمع کردم جیبش را بهم نشون داد دیدم چند تا هزاری جمع کرده گفتم پولهات را به من بده
خونه که رفتیم بهت میدم . خاله مهنازهم بود که به من گفت مامان یادت نره ها میخوام
بندازمش تو قلکم پولهام جمع شه باهاش دوچرخه بخرم و خاله مهناز هم کلی خندید.
به محض اینکه خونه رسیدیم بهم گفت مامان پس کو پولهام ومن قلکش را آوردم
و یکی یکی پول هاش را به قلکش انداختم دیدم که یک هزاری هم پارست وقتی گفتم
چرا این پارست بابای کسرا گفت کمیاو شاهین و بچه های دیگه میخواستن پولهاش را
بگیرن و این هم نمیداده در اثر کشیدن پاره شده جریان را به صمد آقا گفته اونهم پولهاش
را تا کرده و گذاشته تو جیبش و گفته اجازه نده به جیبت دست بزنن.