کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 29 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

مهمونی خونه دایی جون امیر

1393/8/17 10:36
نویسنده : مامان دریا
355 بازدید
اشتراک گذاری

دایی جون امیر با خونوادش  دو ماهی میشه که به تهران اومدن و نزدیک پار ک پلیس خونه خریدند

چهارشنبه شب بود که اونها را به  شام  پنجشنبه  دعوت کردیم تا   با هم باشیم و من خیلی زود

شام درست کردم و منتظر اومدنشون بودیم که زن دایی بهاره تماس گرفت و گفت امیر از پشت به

زمین پرتاب شده و کمرش به شدت آسیب دیده ،حسابی نگرا ن بودیم   ولی وقتی دوباره باهاشون تماس گرفتیم

گفتند خدا را شکر با کمی  استراحت بهتر شده و دیروز بعد از ظهر بود که واسه احواپرسی و عیادت به خونشون رفتیم.

آرین و درساو کسرا حسابی از دیدن هم ذوق زده شده بودند و حسابی با هم بازی کردند.

اونقدر ذوق بازی کردن داشتند که تو عکس گرفتناشون  مسخره بازی در میاوردند

کلی با هم بودند فیلم دیدند و اونقدر غرق  بازی بودند که دوتایی شلوار شون جیشی شده بود

و لباس عوض کردند و حالا موقع خداحافظی از هم دل نمیکندند آرین چند تا شرط گذاشت که

یکی از یکی جالبتر بودومیگفت کسرا خونه ما بمونه اگه من مشق هامو ننوشتم فردا بیان اونو ببرین دیگه

خونمون نخوابه ولی اگه مشق هامو نوشتم اجازه بدین یک شب دیگه هم بخوابه و یا میگفت عمه اگه

اجازه بدی کسرا خونمون بمونه من هم یک شب میام خونتون میمیونم و دوتایی با ساز مخالف واسه

بزرگترها خونه را رو سر خودشون گذاشته بودند. بابای کسرا یک چیزی تو گوشش  گفت و کسرا راضی

به اومدن شد وقتی تو ماشین جریان را پرسیدم بابای کسرا گفت بهش گفتم بیا بریم

خونه ماکارونیهات مونده و اون راضی شد که بیاد به کسرا گفتم واقعا  که. آرین را به ماکارونی فروختی

ای شکم پرست و کلی خندیدیم و قتی هم به پارکینگ خونه رسیدیم دیدم هلیاشون از مسافرت

اومدن  که گل ازگل کسرا شکفت و تا قبل اینکه ما به آسانسور برسیم کسرا به سرعت  برق وباد

خودشو به هلیا رسوند و وقتی من بالا اومدم دیدم کفش های کسرا پشت در خونه همسا یست

حالا اینجا هلیا نمیذاشت که کسرا به خونه برگرده ولی چون خیلی دیر وقت بود  راضی شد که به خونمون بریم.

 

پسندها (2)

نظرات (3)

مامان صدف
17 آبان 93 11:51
امان از شیطنت بچه ها. حالا خدا رو شکر بچه چیزیش نشد. خدا را شکر کمر دایی امیر خوب شد و ما هممون خوشحال شدیم مرسی خاله که به ما سر میزنی
مامان آويسا و علي كوچولو
18 آبان 93 12:38
سلام دوست خوبم.انشاالله بلا دوره..هميشه به شادي وًگردش.خوش با سلام گلم ممنون از اینکه به ما سر میزنی بچه های گلت را عوض من ببوس میبوسمت و به امید دیدار
مامان آويسا و علي كوچولو
19 آبان 93 19:13
8993 ممنون