جریان لباسهای کسرا
چند روز پیش هم عمه کسرا واسه سرایدارشون لباس بچه گونه میخواست منهم لباسهای اضافی کسرا خان را
که مال دوسالگیش بود رو جدا کردم و توی یک نایلکس بزرگ کنار بوفه گذاشتم و به بابای کسرا گفتم تا بیدار
نشده اینها را ببر تو صندوق ماشین بذار تا این بیدار شد نبینه چون ناراحت میشه برعکس اونروز کسرا خیلی زود
بیدار شد و با اینکه لباسها را کنار بوفه و مابین دوتا مبل گذاشتم خیلی زود پیدا کرد و داخلشون را دید البته یکی
از نایلکس ها لباسهای خودم بود ولی اون با دیدن لباسهای خودش از من سوال کرد که این چیه منهم گفتم
که این لباسهایه که واست کوچیک شده و من میخوام اونو بدم به عمه تا به سریدارشون که بچه کوچکی مثل تو
داره بده تا اونهم از سرمای زمستون نلزره .گفت مامان چرا من باید لباسما به اون بدم من دوست دارم اینها را بزارم
واسه داداشی یا خواهرم .گفتم الان که داداش یا خواهر نداری بعدم اگه خدا جون بهت خواهر یا برادر داد
لباس تهیه میکنیم. پس لازم نیست که غصه خواهر یا برادرتو بخوری اونهم گفت اصلا میخوام بزارم واسه بچه خودم
منهم که دیدم خیلی داره بهش فشار میاد اونو بردم تو اتاق خودش و لباسهایی را که از نوزادیش مونده بود و
بعضی از لباسهاش که هم فانتزی بود و هم خاطره داشت و بهش نشون دادم و گفتم یادته با این لباسها تو که بغل
خرسی بودی ببین اینها را ندادم همه لباست هست و بقیه را هم بابا واست تو انبار گذاشته و قانعش کردم
که لباساتو به هیچکی ندادیم و قتی هم که لباسها را خونه مامان حاجی گذاشتیم تا عمش بیاد از اونجا ببره
نذاشتیم که متوجه این موضوع بشه بچه ها به نسبت به اموال خودشون حساسند ولی امیدوارم با بزرگ
شدنش روحیه بخشندگی در وجودش بزرگ بشه . و وقتی هم که این موضوع را میخونه از من دلگیر نباشه.