قرارهای من و مامان آبتین
سلام دوستان چند وقتی میشد که مامان آبتین بهم میگفت ساعت 12 تا 13 را قرار بذاریم بچه ها را
به سالن ورزش ببریم من آبتین را میاریم خیلی هم بهشون خوش میگذره ولی همش بهم میگه مامان
به مامان کسرا بگو کسرا هم بیاد تا بهمون بیشتر خوش بگذره ،روز چهارشنبه بود که مادر وپسر دوباره
سراغ کسرا را گرفتند و خواهش کردند که همین الان برو وپسرت را بیار، منهم اونو آوردم دانشگاه و کلی با
آبتین بازی کردند و حدود ساعت 3 بود که با مامان آبتین به مهد رفتیم تا آرین داداش آبتین را بیاریم و مامان آبتین
میگفت من کار هر روزمه که زودتر بیام و آبتین با بچه ها تو حیاط بازی کنه خلاصه کسرا و آبتین و چند نفر دیگه تا
نفس داشتند بازی کردندو حسابی انرژی خودشونو تخلیه کردندو بعد کلی بازی خودشون راضی شدند که از هم
جدا بشن و چون خونه هامون بهم نزدیکه قرار شد روزهای تعطیل به پارک بریم تا بیشتر همو ببینن خدا را شکر
خیلی با هم سازش دارن و فکر میکنم بزرگتر هم که بشن دوستهای خوبی برای هم باشن آخر این هفته هم قرار
گذاشتیم تا به پارک و کاخ سعد آباد ببریمشون وقتی کسرا شنید خیلی خوشحال شد و ازمن سوال کرد ،شما
و خاله چه قرار هایی با هم گذاشتین منهم گفتم قرار گذاشتیم تااز این به بعد بیشتر همو ببینین و بازی کنین.