عید دیدنی ها و هدیه ها
اولین روز عید ساعت 4 بعد از ظهر بود که به خونه خاله جون احترام رفتیم
همه اونجا جمع بودند وکلی فامیل دیگه هم ا.ومدند و حسابی شلوغ شد براحتی
بالای 50 نفر دور هم بودیم و با اینکه هنوز مامان حاجیو ندیده بودیم کسرا از بچه های فامیل دل نمیکند
دیر وقت بود که از خونه خاله احترام اومدیم و بقیه عید دیدنیها را به فردا موکول کردیم
فردای اونروز به خونه دایی محمد رفتبم و داییجون یک ماشین 206 مسابقه ای خیلی بزرگ بهش داد
و کلی خوشحالش کرد کلی هم عیدی گرفت از عمه هم یک کامیون خوشگل هدیه گرفت . وسطهای
هفته به خونه دایی امیر رفتیم که کلی شیطنت کردند.
ما هم تو ی حال با هم صحبت میکردیم که یهو صدای جیغ و داد درسا به هوا رفت.
من فکر کردم اون دوتا وروجک اذیتش کردند به طرفش دویدم که مامانش زودتر رسید و دیده بود
اون دوتا داشتند دعوا میکردند و درسا اعلام خطرکرده بود هنوز آرین و کسرا واسه
هم خط و نشون میکشیدند که من بین اونها را آشتی دادم
و بهشون گفتم برید صورتهاتونو بشورین و اشکهاتونو پاک کنین چون شما دوتا باهم دوستید
بعد اینکه صورتهاتونو خشک کردین بیاینو همو ببوسین دوتاشون حرف منو قبول کردندو با هم آشتی کردند.
. حالا دیگه موقع اومدن از خونشون ااین دوتا لیلی و مجنون شده بودند و دل از هم نمیکندند
و با ترفند این دوتا را از هم جدا کردیم.