گفتگوهای کسرابا همسایه بالایی درپارکینگ

روز جمعه وقتی که از مسافرت برگشتیم و در پارکینگو باز کردیم یه ماشین جای پارک

ما گذاشته بودند .من گفتم این ماشین جدید ماله کیه که جای ما پارک کرده بابای کسرا هم گفت

صدرصد مهمون طبقه سه هستندو چون جای خالی بودماشینو کنار ماشین هلیا اینا گذاشتیم

و بالا اومدیم فردا بعد از ظهر که منو کسرا تنها شدیم اون بیرون رفت و بعد چند دقیقه برگشت گفتم

کجا بودی گفت آقای مرزبان را تو پارکینگ دیدم ولی من فکر میکنم رفته بود پشت در خونشون چون

صداش از بالا میومد گفتم خوب چه خبر بود گفت هیچی مامان من به آقای مرزبان گفتم چرا جای ما

ماشین پارک کرده بودین اونشب بابام خیلی ناراحت شد من با تعجب گفتم کسرا واسه چی این حرفو

به عمو گفتی بابا که ناراحت نشد گفت من بهش گفتم تا دیگه جای ما پارک نکنه اونهم بهم گفت من با

موبایل بابا تماس گرفتم تا اطلاع بدم ولی موبایلش خاموش بودمنهم بهش گقتم اون موقعی که شما تماس

گرفتی ما تو جاده فیرزکوه بودیم بعدش هم بابام بهم گفت کسرا جون موبایلمو بگیر خاموش کنو من موبایل بابامو

خاموش کردم  آخه تو جاده که موبایل جواب نمیدن .من که حسابی از حالت گفتنش خندم گرفته بود خودمو کنترل کردم

و بهم گفت مامان این یه تیکشو از خودم گفتم و اون اصلا نفهمید که الکی گفتم بابام گوشیو به من داده و قول داد

که دیگه جای کسی پارک نکنه و  از اینکه  تونسته بود انتقاد کنه احساس بزرگی میکرد.