تفریحات روزانه وپیدا کردن دوست

روزهای بهار تا اواسط پائیز فرصت خوبیه تا بچه ها به بیرون برن و انرژیشون تخلیه کنن

  از زمستون بود که   کسرا برای رسیدن به این روزها لحظه شماری میکرد .چند روز پیش

برای تفریح به سمت پارک راه افتادیم .خدا را شکر روابطش خیلی خوبه و سریعا دوستیابی میکنه

و چالب اینکه بقیه هم به همون سرعت باهاش ارتباط برقرار میکنن البته چون با بزرگتر از خودش

هم ارتباط برقرار میکنه یه مقدار نگران کنندست به همین خاطر خیلی حواسمون هست که ازما دور نشه

دیروز هم وقتی با باباش دم در بازی میکردن یه لحظه  از اون دور میشه و به خونه همسایه که نبش خیابون بوده

میره و ازش آب میگیره ضمنا یه دختر خیلی خوشگلی هم دارن که با کسرا دوست شده و کسرا خیلی

وقتها  که اونجا بازی میکنه اونهم بیرون میاد و واسه کسرا آب میاره بابای کسرا اون دختر و ندیده بوده ولی

پدر اون دختر گفته که کسرا خیلی نترسه و تنهایی بیرون نفرستینش  ممکنه اونو بدوزدن.  بابای کسرا تو خونه بوده

که کسرا دست اون دختر و میگیره و میاره پشت در خونه خاله سمیرا .هلیا هم مدرسه بوده و در خونه خاله را میزنه

و به خاله سمیرا میگه این دوستمه به دوستش هم میگه این خونه هلیا ایناست اینجا هم خونه ماست

و به خاله میگه خوب خاله ما دیگه بریم .سمیرا اول هاج و واج میمونه  و به کسرا میگه این کیه کسرا میگه خاله

این دوستمه خونشون بیرون این ساختمونه اونو آوردم تا خونمونو یاد بگیره و میگه بابات کجاست میگه میخوام

برم دوستمو به بابام نشون بدم و ازش میپرسه هلیا کی مدرسش تموم میشه خاله سمیرا بهش میگه

مامانش میدونه دخترش کجاست کسرا هم میگه آره خاله از باباش اجازه گرفتم .وقتی من با خونه تماس

گرفتم باباش کل جریانو واسم تعریف کرد و گفت که دختره خیلی خوشگلیه و من گفتم قبلا دیدمش

وقتی خونه رسیدم خاله سمبرا کارهای امروزش را واسم تعریف میکرد و میخندید منهم کلی خندیدم

و گفتم خدا بخیر کنه فردا پس فردا بهم میگه مامان این دوست دخترمه ماشالله خوش سلیقه هم هست.