دربند تهران با کسرا
چهارشنبه بعد از ظهر بود که مامان حاجیو به خونش رسوندیم بابای کسرا بهش قول داده بود که به پارک مهر
نزدیک خونه مامان حاحجیه ببرتش وقتی مامان حاجی را پیاده کردیم عمو پرویز خونشون بود و مامان حاجی
نتونست با ما بیاد .به بابای کسرا گفتم پارکیو بریم که نزدیک خونه باشه از فرمانیه به تجریش اومدیم،باباش گفت
اگه موافقید بریم دربند که هم کسرا تلسکی سوار شه هم یک سر به رستوران بابای پارسا بزنیم .با اسانسور به
تلسکی رفتیم ولی چون ساعت شش رسیدیم تعطیل شده بود و کسرا فقط مسیر و صندلی تلسکی را دید و گفتیم
دوباره میاریمش و از راه خروج اضطراری با پله ها به پائین برگشتیم و چند تا عکس گرفتیم وقتی که پائین اومدیم کسرا
دوست داشت با مجسمه عکس بگیره و سریع خودش از مجسمه بالا رفت و برای گرفتن عکس آماده شد.
به سمت دربند راه افتادیم و با اینکه ریز گرد ها وارد تهران شده بودند و اونروز هوا خیلی آلوده بود ولی خدا را شکر
اونجا هوا عالی بود به رستوران بابای پارسا رسیدیم و از نگهبان رستوران سراغ مدیر رستوران را گرفتیم
اون گفت چند روزیه که به آمریکا رفته و مدیر داخلی اونجا خیلی تعارفمون کرد وما گفتیم بعدا مزاحم میشیم
و از جاهای مختلف رستوران عکس گرفتیم و به سمت بالا براه افتادیم با اینکه کسرا از بالا اومدن خسته شده بود
ولی به خاطر از جاذبه هاش کنجکاو بود که بالاتر بیاد و از عکس گرفتن خسته شده بود و همش غر میزد که این
دیگه آخرین عکسیه که من میگیرم از پشمکهای اونجا خیلی خوشش اومده بود و میگفت باز هم واسم بخرین و چون
قبل اومدن به دربند حسابی واسش تنقلات خریدیه بودبم و در راه برگشت هم بستنی خورد وقتی به خونه رسیدیم
اصلا میل به غذا نداشت .آخر های شب بود که مامان حاجی با خونمون تماس گرفت و گفت وقتی عمو پرویز رفت
من به پارک مهر اومدم ولی شما ها را ندیدم و کسرا با آب و تاب کل ماجرای دربندو واسش تعریف کرد و گفت
اگه به خونت نمیرفتی میبردیمت و بهش قول داد دفعه دیگه مامان حاجی را هم با خودمون ببریم. بقیه عکسها در ادامه مطلب.