مسافرت ما به سمنان در عید
روز هفتم عید بود که ما به سمنان سفر کردیم. روز دوشنبه خونه خاله جون رسیدیم
همشون از اومدنمون خیلی خوشحال شدند.به کسرا هم خیلی خوش گذشت
و هر وقت میخواستیم از خونه خاله جایی بریم باید شیدا همراهمون میآمد چون
فهمیده بود که اگه شیدا باهامون بیاد دوباره به همون خونه برمیگردیم بااینکه سروش و
ساحل نبودند ولی با آرین پسر داییش خیلی خوش گذروند روز آخر که ما میخواستیم
به تهران برگردیم مانا جون عشق کسرا به سمنان اومدو ما بعد از ظهر باید به طرف تهران
حرکت می کردیم
با وجود مانا باز هم پسرم راضی به اومدن نمی شد و باباش با گفتن اینکه میخواهیم بریم
پیش آرین ،راضی به لباس پوشیدن شد. وقتی اومدیم تو ماشین خوابش برد ،وقتی دم در
خونمون رسیدیم فورا گفت بابا آرین ،و ما مجبور شدیم بگیم که تلفن کردیم وآرین خونه
نبوده جالبتر اینکه اصلا از ماشین پیاده نمیشد و همش اسم بچه ها را صدا میزد
من هر شب باید قصه شیدا آرین را تکرار کنم تا راضی به خوابیدن بشه
یکسری از عکسهای کسرا که در ادامه مطب هم گذاشتم
اینهم عکسهای خونه دایی جون مجتبی
عکسهای کسرا خونه دایی جو ن امیر با آرین