اندر حکایت دیشب کسرا خوان
کسرا جون دیروز به مامان تو خونه تکونی خیلی کمک کردی و رفتی تو کمد نشستی تا من نتونم بقیه کمد
لباسامو مرتب کنم ولی با همه این وجود تحمل کردم و کارم را رها کردم تا باهات بازی کنم
خیلی خوشحال شدی که من اومدم توی حال تا دنبالت کنم اخه این بازی را خیلی دوست داری
وقتی موقع خوابت میشه باید حتما واست قصه تعریف کنم قبل از خواب بابا کلمه آقا اجازهرا
چند بار به شوخی واست تکرار کردوقتی هم که موقع خوابت شد منبهت گفتم قصه واست تعریف کنم
گفتیآرهمن هم گفتم یه توپلی بود یه کپلی و بلافاصله گفتی آقا اجازه و زدی زیر خنده من هم از حرفی که به موقع میگفتی
میخندیدمو هر بار که میخواستم داستان را شروع کنم دوباره آقا اجازه را تکرار میکردی
و منزیاد بوسیدمتچون از تکرارشخیلی لذتمیبردم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی