کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

تفریحات آخر هفته به پیشنهاد پسرم

1395/6/27 14:54
نویسنده : مامان دریا
327 بازدید
اشتراک گذاری

روز چهارشنبه 24 شهریوربود که آقا کسرا از بین تفریحاتمون پارک را انتخاب کرد وگفت حتما باید به پارک ارم

بریم و بعد پذیرفتن به خاطر گل روی پسرمون به پارک ارم رفتیم تا یک شب خوب را واسش رقم بزنیم.

شب بودکه به پارک رسیدیم و با اینکه چهارشنبه بود  بی اندازه شلوغ بود تا به پارکینگ رسیدیم  کسرا

همش میگفت زود باشید تا من به وسایل بازی برسم اینبار به شهر بازی 1 رفتیم. اولین وسیله ای که انتخاب کرد 

  تاب برقی بود  

تاب ابتدا پائین بود ولی هرچه بالاتر میرفت هیجان کسرا بیشتر میشد ولی مثل بچه های دیگه جیغ نمیزد

وقتی پائین اومد گفت مامان خیلی ترسیدم بهش گفتم تو هم مثل بچه های دیگه جیغ بزن تا ترست کمتر بشه

از تاب و ماشین رالی وترن به قلعه سحر آمیز رفتیم ولی قرارشد این قسمت را بعد شام خوردن بیایم چون به زمان

بیشتری نیاز داشتیم .یک تلسکوپ بزرگم وسط پارک بود که ماه را  باهاش رصد میکردند. همه تو صف بودند.

بابای کسرا خیلی اصرار داشت که کسرا حتما ماه را از توی تلسکوپ ببینه و کسرا قبول کرد.

وقتی سطح ماه را از تو تلسکوپ دیده بود  خیلی خوشش اومده بود و میگفت چقدر حفره و کوه داشت.

بعد دیدن تلسکوپ به کافی شاپ رفتیم و بستنی فالوده  خوردیم و به قلعه سحر آمیز اومدیم .تو این قلعه

وسایل بازی کامپیوتری بیشتر به چشم میخورد و کسانی که خیلی حرفه ای بودند با این وسیله راحت تر بازی

میکردند کسرا هم دو دوره بازی کرد و قتی بیرون اومدیم گفت خیلی لذت بردم.

دوست داشت بازهم تو قلعه بمونه که ما بهش گفتیم داریم به شهر بازی 2 میریم و اونجا هم یکسری بازی

داره که شاید تو شهر بازی 1 نباشه قبول کردو با ما به شهر بازی2 آمد از بازیها رالی و موتور پرشی را انتخاب کرد

تو مسابقه رالی بعد اینکه تو ماشین نشست اول کمربندش را بست خیلی قشنگ ماشینش را کنترل میکرد و

بین بچه هایی که مدام ماشینهاشون بهم میخورد کسرا خیلی راحت جا خالی میداد و از بین اونها رد میشد.

موتور پرشی آخرین وسیله ای بود که سوارش شد و با بالا  پائین رفتن  موتور بروی ریل احساس قدرت و وجد میکرد

و این تنها وسیله ای بود که زمان گردشش بیشتر از وسایل دیگه بود با اینکه تمام وسایل پارک را یکی دوبار رفته

بود باز هم میگفت تا صبح اینجا بمونیم .ساعت یک نصف شب بود که از پارک  به سمت پارکینگ حرکت کردیم

 هرچی تو راه میومدیم از منو باباش تشکر  میکرد و همش میگفت  شب خوبی بودخیلی بهم خوش گذشت.

بقیه عکسها در ادامه مطلب

 

 

 

پسندها (1)

نظرات (0)