مهمونی و ماجرا های دندنپزشکی

جمعه 21 آبان ماه بود که خاله پروین همه ما را به صرف ناهار تو رستورانی که پائین خونشون بود دعوت کرد

کسرا هفته پیشش به دندونپزشکی رفته بود و وسایل دندونپزشکی را تو ذهنش تصور کرده و روی کاغذ پیاده کرده

بود و موقع حرکت از خونه اونو تو کیفم گذاشت  ما تقریبا از همه زودتر رسیدیم اول اون نقاشی را به احسان  نشون

داد و بعدش هر کسی که از راه میرسید نقاشی دندونپزشکی را با تمام جزییات نشون میداد  شب قبلش هم   

 تک  تک عروسک هاشو نشونده بود و دندوناشونو درست میکرد.

تو رستوران به خاطر جمع فامیلی و مخصوصا حضور آرین  بهش خیلی خوش گذشت و بعد اونهم تو خونه

یکساعتی با هم بازی کزدندو پارک رفتند  وقت برگشت به ما یاد آوری کرد که دوباره فردا  نوبت دندونپزشکی

دارم و از اینکه خودش یاد آوری میکرد خوشحال شدیم چون ترسش از دندونپزشکی ریخته بود.

دکتر  خیلی از برخورد کسرا با مسئله دندونپزشکی راضی بود البته بهش گقته بود بعد از این خیلی باید مواظب

دندونهات باشی و سه وعده مسواک کنی یکروز هم به خاطر ادامه درمان دندون به مدرسه نرفت و قتی خانم

مرادی توی تلگرام حالش را از من پرسید کسرا خیلی بهش سلام رسوند و به من گفت حتما از خانم مرادی

برای نرفتنم به مدرسه عذر خواهی کن .منهم عینا گفته ها ش را به خانمش منتقل کردم و اونهم حسابی از

ادب و درس کسرا برایم تو تلگرام نوشت و از اینکه کسرا شاگردش شده بهش افتخار  میکرد.