شیطنت های کودکانه کسرا
دیروز دایی جون محمد با خانمش به خونه ما اومدن وقتی بوفه وارونه ما را دیدند
کلی خندیند و گلهای خونه که از دسترس کسرا خان جمع شده و بروی بوفه قرارگرفته
بود و لامپ لوستریی که روشن نمیشد همه حکایت از شیطنت های کسرا گلی داشت،
وقتی دایی جون از کسرا پرسید که چرا لوسترتون خاموشه گفت بابام لامپها را شل کرده
که دست نزنم ،من میرم بالای مبل چراغ ها را روشن میکنم. وقتی بالا پایین رفتنها و
پرشهاش و سقوط آزادش را از میز و مبل دیدند گفتند خیلی واسش صدقه بذار،کسرا
هم کلی باهاشون حرف زد و با خوندن نازنین ناز نکن و حرکات نمایشی سرگرمشون کرد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی