توت خوری در باغ کامرانیه

چند روز پیش بود که شاهدخت خانم  تماس گرفت و ما را به صرف خوردن توت  دعوت کرد.دیروز بعد از ظهر به

 فرمانیه رفتیم و مامان حاجی را هم  با خودمون  به اونجا بردیم .  چند دقیقه بعدمحراب خان با لباسهایی که از اتو

شویی گرفته بود وارد  خونه شد  ما هم دور میز با عمه کنار استخر نشسته بودیم  که دایی انوشیروان شاهدخت

تو باغ  اومدندو بعد از سلام و احوالپرسی بهمون گفتند  خیلی امسال توت ریخته و از فامیلها کسی نیومده و ما را

به سمت پائین باغ بردند .کسرا هم  مدام در حال رفت و آمد به بالا و پائین  باغ بود و مادر بزرگش مدام صداش میزد

که کنار استخر نره چون  این باغ همش پله داره و وقتی پائین باغ یاشی بالای باغ را نمیبینی

 وقتی هم که میخواست از نردبون بالا بره مامان حاجی بهش هشدار میداد که  خطرناکه و اگه از پیش ما میرفت

 تا بازی کنه مامان حاجی دوباره دلشوره میگرفت .من بهش گفتم انوشیروان خان کنار استخره  نگران نباش

اون مواظبشه .چند ثانیه بعد کسرا دوباره اونهمه پله را به پائین اومده بود و ایندفعه دور از چشم مامان حاجی

خودشو بالای نردبون رسونده بود

من تا دیدمش گفتم نردبون محکم نیست و بالاتر نرو اونهم حرفمو گوش داد و کمی توت چید و پائین اومد

تمام مدت در حال بازی کردن از این ور باغ به اونور باغ بود و صدای ما را نمیشنید وقتی بالا اومدیم دیدم روی

تاب نشسته و داره تاب میخوره محراب خان از تو اتاقش صداش زد و اونهم  تاب و رها کرد و برای دیدن کارتون

پیش محراب خان رفت .

باغ  تقریبا نیمه تاریک شده بود که ما به بالا اومدیم و همه دور میز کنار استخر جمع بودیم کسرا هم

بعد دیدن کارتون پیش ما اومد .اول چراغهای باغ را که بالای سرمون بود روشن کرد بهش  گفتیم

باغ به اندازه کافی روشن هست بعد هم فواره های استخر را روشن کرد من ناراحت شدم از اینکه بی اجازه

به همه چیز دست میزنه .انوشیروان خان  بهش گفت کسرا با گردو بازی چطوری ،گفت  حاضرم بذار برم کیسه

گردوها را بیارم همه خندشون گرفته بود از اینکه رفته تو آشپزخونه و تو کابینتها گردو ها را پیدا کرده  .انوشیروان

خان گفت من گردو آوردم اگه کم اومد از کیسه دوم استفاده میکنیم .بازی شون به این ترتیبه که یدونه گردو وسط

میز میگذارند هر کس نشونه درست گرفت و گردو از جای خودش حرکت کرد شروع کننده دوتا گردو را میبره .این

بازی دونفره از ساعت 9 شروع شدو حدود ساعت 10 با برد کسرا تمام شد من که بهشون گفتم خواهشن کیسه

دوم را توی دور نیارین وگرنه تا نصفه شب باید منتظر بردو باخت باشیم ولی کیسه دوم هم توی دور اومد وکسرا

خان تعداد زیادی گردو برنده شد البته بازی خیلی جدی بود و اگر کسرا جلوتر از حد ضربه میزدیا   تغلبی میکرد

 انوشیروان خان از ایشون نمیپذیرفت و اون کیسه گردوهایی که با خودش به خونه آورد واقعا با تلاش و هدف گیری

 درست خودش  بود از این بابت و از اینکه اونهمه گردو برده بودو بهش خوش گذشته بود  خیلی خوشحال بود.