ماجرای گربه کوچولو و بچه ها درپارک
دیروز با کسرا به پارک رفتیم طبق معمول کسرا روی تاب نشست و همینطور که مشغول
بازی بود مانا جون دختر خالش با خاله جونش را دید که از دیدنشون بسیار خوشحال
شد همینطور که توی پارک قدم می زدیم متوجه یک بچه گربه شدیم که زیر درخت
پناه گرفته بود هرچی به کسرا گفتیم بیا نگاش کن جلو نمیآمد و محتاتانه برخورد
میکرد مانا جون پیشی کوچولو را ناز کرد تا کسرا به پیشی نزدیکتر شه ولی کسرا همچنان
دو قدم از پیشی دور تر می ایستاد و جانب احتیاط را رعایت میکرد .دختری تو پارک بود
که برعکس کسرا خیلی جسورانه عمل میکرد تا پیشی را دید گفت این مال ماست و سریع
گربه را توی دستاش گرفت.
کسرا که دید دوستش چه راحت بچه گربه را گرقته یک مقدار جسارت پیدا کرد و به
گربه نزدیک شد دوستش مدیسا ادعا میکرد که گربه خودمونه و من از خونمون آوردمش
وبه کسی نمیدم کسرا هم دست بردار نبود و میگفت گربه مال ماست ما پیداش کردیم
خلاصه بچه ها دنیای قشنگی واسه خودشون دارن مدیسا به کسرا می گفت ما واکسنش
را هم میزنیم و کسرا در جوابش گفت ما هم بهش واکس میزنیم و از حق خودش دفاع
میکرد که با این حرفاشون کلی ما را خندوندن وقتی مامان مدیسا از دور دخترش را دید
حسابی اونو دعوا کرد که به چه حقی گربه را دست زدی دستات کثیف میشه این گربه
خیابونیه و حق نداشتی دست بزنی که تازه ما فهمیدیم که بچه ها چقدر فیلم اجرا میکنن
بقیه توضیحات عکس ها در ادامه مطلب
سیاست کسرا برای گرفتن گربه
از اونجائیکه مدیسا طرز بغل کردن گربه را میدونست و اونو توی دستاش نگهداشته بود
و زمین نمی گذاشت کسرا بهش پیشنهاد دادو گفت عینکم را واست میزنم تو هم گربه
را به من بده
اینجا مدیسا به کسرا میگه تو پیشی را دست نزن چون ممکنه چنگت بزنه و کسرا هم
که دست از محتاط بودنش برداشته بود دلش میخواست اونو بغل کنه و مدیسا منعش
میکرد چون میترسید که کسرا گربه را بغل کنه
اینجا به خاطر اینکه کسرا به گربه دست نزنه میگیم اون مال مدیساست
و بهت نمیده و کسرا هم میگه نه گربه خودمه و از حقش دفاع میکنه
اینجا هم کسرا وایستاده تا ببینه مدیسا از گربه کی دست میکشه
اینجا هم اوج دوستی کسرا و مدیساست که دارن مثلا با هم کنار میان
این هم عکس دست جمعی بچه ها با کسرا و گربه