اتوی داغ و تجربه تلخ آقا کسرا
دیروز اخر وقت با خونه تماس گرفتم تا باهات صحبت کنم ، فهمیدم اتوی داغ کف دستت
را سوزونده و کمی گریه میکردی خیلی دپرس و ناراحت شدم ،وقتی هم به خونه رسیدم در زدم
در را با کمک بابا باز کردی و گفتی که دستم با اتوی داغ سوخته من هم کف دستت را بوس کردم.
و شما هم به من قول دادی که تا دیگه به اتوی داغ دست نزنی .
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی