روز های رنگی و تجربیات کسرا
چهارشنبه به خونه رفتم کسرا خواب بود و منهم رفتم و استراحت کردم بابا ی کسرا
مامان حاجیو به خونشون برد و منو کسرا تو خونه موندیم وقتی کسرا بیدار شد ، طبق
معمول بهونه حیاط و بیرون را گرفت منهم آماده شدم و اونو به حیاط بردم و یک توپ هم
بهش دادم تا بازی کنه ، البته تا آب و شلنگ هست خیلی با توپ کاری نداره و خودش را
با آب دادن به گلها مشغول میکنه ، که چند باری هم باید لباس های خیسش عوض بشه.
وقتی داشتم عکس می انداختم با تعجب دیدیم که یک گلبرگ را روی دستش گذاشت
و چند بار دستش را محکم به گلبرگ میزد انگار میخواست اونو بترکونه نمی دونم این کار
را از کی یاد گرفته ولی در حین اینکه دوست نداشتم اینکار را تکرار کنه خندم گرفته بود
طبقه چهارم ما یه خانواده ای میشینن که یک پسر 7 ساله دارن به اسم امیر علی
این امیر علی خان به کسرا علاقه منده و روزها میاد پایین و باهاش بازی میکنه
من تو پستهای بعدی عکس امیر علی و بازیهایی که با هم انجام میدن را نشون میدم
خدا را شکر خیلی پسر مودبیه و به کسرا هم خیلی توجه میکنه و در واقع باهاش راه میاد.