کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

خاطرات شب یلدا با آقا کسرا

روز چهار شنبه ٣٠ آذر ١٣٩٠ که شب چله با کسرا گلی و بابا سه نفری رفتیم خونه مامان حاجی . عمه و بچه ها ش هم اونجا بودند وقتی رسیدیم به خونه مامانجون همه جلوی در ورودی به استقبال گل پسر مامانی اومدند .راستی عمو حمید وعمو علی و محمد پسر دایی بابا هم اونجا بودند. کسرا جون اونقدر خوشحال و شاد بودی که همش در حال دست زدن و رقصیدن بودی وهمه از شادی و شارژ بودنت لذت بردند بعد از شام هم مراسم شب چله را برگذار کردیم و تمام شب را به خنده و شادی و خوردن گذروندیم عمه کتاب فال حافظ را آورد و گفت امشب باید تفال به کتاب جناب حافظ بزنیم و طناز هم برای تک تک مون فال میگرفت و میخوند ولی کسرا جون از اونجا که همه چیز را میخوای بگیری نگذاشتی طناز جون به راح...
3 دی 1390

محرم وکسرادر روز جهانی علی اصغر

کسرا جون این خاطرات را مینویسم تا که بزرگتر که شدی بخونی و از اون لذت ببری ما روز جهانی علی اصغر با مریم جون و مانا جون رفتیم به  میدون هایی که توش خیمه و ماکت درست  کرده بودند و اونقدر اونروز خوشحال بودی که تمام عکس هات این خوشحالی را نشون میده و  فردای اونروز مامان حاجی بهم گفت که اونقدر از این لباسها خوشت اومده بوده که اصرار کردی دوباره اون به تنت کنه امیدورام همیشه شاد و سر حال ببینمت  این هم عکس هایی که در لباس علی اصغر گرفتیم  عکس ها در ادامه مطلب       ...
27 آذر 1390

محرم وکسرادر روز جهانی علی اصغر

کسرا جون این خاطرات را مینویسم تا که بزرگتر که شدی بخونی و از اون لذت ببری ما روز جهانی علی اصغر با مریم جون و مانا جون رفتیم به میدون هایی که توش خیمه و ماکت درست کرده بودند و اونقدر اونروز خوشحال بودی که تمام عکس هات این خوشحالی را نشون میده وفردای اونروز مامان حاجی بهم گفت که اونقدر از این لباسها خوشت اومده بوده که اصرار کردی دوباره اون به تنت کنه امیدورام همیشه شاد و سر حال ببینمت این هم عکس هایی که در لباس علی اصغر گرفتیم عکس ها در ادامه مطلب ...
27 آذر 1390

تولد محمد پسر عمه کسرا جون

  روز تولد محمد جون 19بانماه 1390   بود که به خونه عمه رفتیم  عمو صمد  با کیک وارد خونه شد زمانی که کیک را باز کردند  خیلی خوشحال شدی ماهم دست زدیم و گفتیم محمد جون تولدت مبارک رفتی روی صندلی پشت کیک نشستی و شروع کردی به دست زدن که همه ما از شاد بودنت و دست زدنهات بیشتر شاد شدیم وقتی هم که شمع ها را آوردند همشون رو فوت کردی و به محمد اجازه ندادی به کیک نزدیک شه اونها هم ملاحظه کوچیک بودنت را کردند و همه از خوشحالیت لذت بردند و اونشب به ما خیلی خوش گذشت من هم  از  صحنه  های جالب فیلمبرداری کردم       ...
27 آذر 1390

تولد محمد پسر عمه کسرا جون

روز تولد محمد جون19بانماه 1390 بود که به خونه عمه رفتیم عمو صمد با کیک وارد خونه شد زمانی که کیک را باز کردندخیلی خوشحال شدی ماهم دست زدیم و گفتیم محمد جون تولدت مبارک رفتی روی صندلی پشت کیک نشستی و شروع کردی به دست زدن که همه ما از شاد بودنت و دست زدنهات بیشتر شاد شدیم وقتی هم که شمع ها را آوردند همشون رو فوت کردی و به محمد اجازه ندادی به کیک نزدیک شه اونها هم ملاحظه کوچیک بودنت را کردند و همه از خوشحالیت لذت بردند و اونشب به ما خیلی خوش گذشت منهمازصحنه های جالب فیلمبرداری کردم ...
27 آذر 1390

کسرا در سالن همایشهای صدا و سیما و کنسرت

کسرا جون تابستون 1390 بود که ما سه نفر از طرف مانا  جون به همایشهای صدا و سیما دعوت شدیم  قبل از شروع کنسرت افراد برای تشویق دست میزدند خیلی هیجان داشتی و من میگفتم واسه کسراجون دست بزنین وقتی دوباره دست میزدند فکر میکردی اونها برای شما دست میزنند و خیلی خوشحال می شدی .زمانی هم که کنسرت شروع شد از صدا تعجب کردی  کنسرت شادی بود و دوست داشتی برقصی ولی به خاطر اینکه صدا  اذیتت  نکنه منو بابا بردیمت تو سالن همایش و سه نفری عکس گرفتیم. بعد از اون هم من همش دنبالت بودم چون دوست داشتی راه بری و همه جا را تماشا کنی عکس در ادامه مطلب ...
27 آذر 1390

کسرا در سالن همایشهای صدا و سیما و کنسرت

کسرا جون تابستون 1390 بود که ما سه نفر از طرف مانا جون به همایشهای صدا و سیما دعوت شدیم قبل از شروع کنسرتافراد برای تشویق دست میزدند خیلی هیجان داشتی و من میگفتم واسه کسراجون دست بزنین وقتی دوباره دست میزدند فکر میکردی اونها برای شما دست میزنند و خیلی خوشحال می شدی .زمانی هم که کنسرت شروع شد از صدا تعجب کردی کنسرت شادی بود و دوست داشتی برقصی ولی به خاطر اینکه صدااذیتتنکنه منو بابا بردیمت تو سالن همایش و سه نفری عکس گرفتیم.بعد از اون هم من همش دنبالت بودم چون دوست داشتی راه بری و همه جا را تماشا کنی عکس در ادامه مطلب ...
27 آذر 1390

ورود آقا کسرا به پارک بانوان کرج

اوایل شهریور امسال بود که ما به خونه خاله جون پروین به کرج دعوت شدیم و بعد از خوردن  نا هار  به پارکی که نزدیک خونه خاله جون بود رفتیم . پارک بسیار بزرگ و قشنگی بود وقتی وارد پارک شدی شروع کردی به دست زدن و شادی کردن و از دویدن خسته نمیشدی اونقدر با سرعت میرفتی که من و خاله جون دونبالت میدویم و میترسیدیم که زمین بخوری و هر چی صدات میکردیم توجه نمی کردی خاله جون گفت بیان بریم وسایل بازیو بهش نشون بدیم . اول نشوندیمت تو گردونه چرخ و فلک که خیلی  سزیهع با بچه ها ارتباط برقرار کردی  یادمه که لپ یکی از بچه ها را گرفتی و میخواستی باهاش بازی کنی بعدش بردیمت تو سرسره هر کار کردیم پائین بیاریمت از دست منو خاله جون در میرفتی خلاصه اخ...
26 آذر 1390

ورود آقا کسرا به پارک بانوان کرج

اوایل شهریور امسال بود که ما به خونه خاله جون پروین به کرج دعوت شدیم و بعد از خوردن  نا هار  به پارکی که نزدیک خونه خاله جون بود رفتیم . پارک بسیار بزرگ و قشنگی بود وقتی وارد پارک شدی شروع کردی به دست زدن و شادی کردن و از دویدن خسته نمیشدی اونقدر با سرعت میرفتی که من و خاله جون دونبالت میدویم و میترسیدیم که زمین بخوری و هر چی صدات میکردیم توجه نمی کردی خاله جون گفت بیان بریم وسایل بازیو بهش نشون بدیم . اول نشوندیمت تو گردونه چرخ و فلک که خیلی  سزیهع با بچه ها ارتباط برقرار کردی  یادمه که لپ یکی از بچه ها را گرفتی و میخواستی باهاش بازی کنی بعدش بردیمت تو سرسره هر کار کردیم پائین بیاریمت از دست منو خاله جون در میرفتی خلاصه اخرش هم از ...
26 آذر 1390