کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 23 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

جملیه گویی

  جمله گویی کسرا حدوده یکی دو ماه پیش بود که پسرم جمله گویی را شروع کرد،با این جمله که مامان  ساعت چنده و منهم گفتم ساعت دهه از باباش هم پرسید دوباره و چندباره پرسید مامان ساعت چنده منهم به شوخی گفتم شستم رو بنده  اونقدر از این جمله خوشش اومده که  همش راه میره و تکرار میکنه،همینطور از شعر کلاه قرمزی خیلی خوشش میاد،تو خونه می دوه و میخونه آقای راننده ماشین را بزار تو دنده ،شعر نازنین ناز نکن نریمان را هم که انیمیشته و عروسکی را خیلی دوست داره و همیشه نوی خونه در حال دویدن و خوندن  این موزیک ویدئوست هر کسی هم که به خونمون میاد با دویدن و خوندن  اجرا میکنه. ...
4 ارديبهشت 1391

جملیه گویی

جمله گویی کسرا حدوده یکی دو ماه پیش بود که پسرم جمله گویی را شروع کرد،با این جمله که مامان ساعت چنده و منهم گفتم ساعت دهه از باباش هم پرسید دوباره و چندباره پرسید مامان ساعت چنده منهم به شوخی گفتم شستم رو بنده اونقدر از این جمله خوشش اومده که همش راه میره و تکرار میکنه،همینطور از شعر کلاه قرمزی خیلی خوشش میاد،تو خونه می دوه و میخونه آقای راننده ماشین را بزار تو دنده ،شعر نازنین ناز نکن نریمان را هم که انیمیشته و عروسکی را خیلی دوست داره و همیشه نوی خونه در حال دویدن و خوندن این موزیک ویدئوست هر کسی هم که به خونمون میاد با دویدن و خوندن اجرا میکنه. ...
4 ارديبهشت 1391

آرین مهمان کسرا

آرین پسر دایی امیر، دیروز ظهر مهمان ما بود.آرین یکسال و چند ماه از کسرا بزرگتره وقتی ما برای عید به خونشون رفتیم کسرا خیلی خوشحال بودو اصلا دوست نداشت از خونه دایی امیر بریم واز وقتی هم که به تهران اومدیم بهم  میگفت قصه آرین  بگو دیروز با اینکه سر وسایلی مثل ماشین و جوجه های کسرا باهم   دعوا کرده و به هم حمله ور میشدند ولی به دوتا شون خیلی خوش گذشت و دوست نداشتند تا از هم جدا بشن مخصوصا کسرا که برای رفتن به پارک اسرار داشت تو ماشین دایی  جون بره ،تو پارک هم  حسابی بازی کردند  یکدفعه طوفان شدیدی گرفت که مجبور شدیم ، از پارک  بیرون بیایم.اونها واس...
2 ارديبهشت 1391

آرین مهمان کسرا

آرین پسر دایی امیر، دیروز ظهر مهمان ما بود.آرین یکسال و چند ماه از کسرا بزرگتره وقتی ما برای عید به خونشون رفتیم کسرا خیلی خوشحال بودو اصلا دوست نداشت از خونه دایی امیر بریم واز وقتی هم که به تهران اومدیم بهم میگفت قصه آرین بگو دیروز با اینکه سر وسایلیمثل ماشین و جوجه های کسرا باهم دعوا کرده و بههم حمله ور میشدند ولی به دوتا شون خیلی خوش گذشت و دوست نداشتند تا از هم جدا بشن مخصوصا کسرا که برای رفتن به پارک اسرار داشت تو ماشین دایی جون بره،تو پارک هم حسابی بازی کردند یکدفعه طوفان شدیدی گرفت که مجبور شدیم، ازپارک بیرون بیایم.اونها واسه شام خوردن به خونه خاله جون احترام میرفتند. منو کسرا تو ماشین داییجون بودیم،پیاده...
2 ارديبهشت 1391

آب بازیهای کسرا

کسرا هم مثل همه بچه ها علاقه زیادی به آب بازی داره و از هر فرصتی برای اینکار استفاده میکنه و باغچه را به خاطر آب دادن هاش  دوست داره الان مدتهاست که میگه منو پوشک نکنین اینکار واسش چند فایده داره یکی اینکه همش میتونه توی دستشویی با آب بازی مانور بده دوم اینکه همش توی دستشویی باشه و با شیر آب حسابی خودشو خیس کنه سوم اینکه از شر پوشاک راحت میشه. بارها گفته جیش دارم و ما فهمیدیم که داره آب بازی میکنه ضمنا  خالی کردن جیش  توی لگن و شستن لگن را هم به خاطر آب بازی به عهده گرفته وهمش میگه خودم . البته در روز چندین بار لباس هاش به خاطر خیس بود ن  باید عوض بشه ،انت...
30 فروردين 1391

آب بازیهای کسرا

کسرا هم مثل همه بچه ها علاقه زیادی به آب بازی داره و از هر فرصتی برای اینکار استفاده میکنه و باغچه رابه خاطرآب دادن هاش دوست داره الان مدتهاست که میگه منو پوشک نکنین اینکار واسش چند فایده داره یکی اینکه همش میتونه توی دستشویی با آب بازی مانور بده دوم اینکه همش توی دستشویی باشه و با شیر آب حسابی خودشو خیس کنه سوم اینکه از شر پوشاک راحت میشه. بارها گفته جیش دارم و ما فهمیدیم که دارهآب بازی میکنه ضمنا خالی کردن جیش توی لگن و شستن لگن را هم به خاطر آب بازی به عهده گرفته وهمش میگه خودم . البته در روز چندین بار لباس هاش به خاطر خیس بود ن باید عوضبشه ،انتخاب و رنگ بلوز و شلوار هم با خودشه و اگه بهش بگم ا...
30 فروردين 1391

گله های کسرا جلوی دوربین

کسرا چون بعد از ظهر ها میخوابه شبها دیر به رختخواب میره وبعد ازبازی و شیطنت راضی به خوابیدن میشه چند وقت پیش اونقدر با مبلها ور رفت که نوار پشت مبل را پاره  کرد باباش هم ناراحت شد و بهش تذکر دادچند رور بعد بابای کسرا ازش فیلمبرداری میکنه و میگه کسرا جون باباتو دوست داری میگه نه باباش میگه چرا میگه چون منو دعوا میکنی باباش هم میگه  چکار کردی که دعوات کردم اونم میگه پشت  مبلو  پار ه کردم  دیشب هم  شکایتمونو به مامان حاجی  کردو کسرا هم که دید مامان جون ازش طرفداری میکنه با پرتاب کردن توپش به ما منو باباش میگفت دیگه من واذیت نکنی ها دیگه دعوام نکنی ...
29 فروردين 1391

گله های کسرا جلوی دوربین

کسرا چون بعد از ظهر ها میخوابه شبها دیر به رختخواب میره وبعد ازبازی و شیطنت راضی به خوابیدن میشه چند وقت پیش اونقدر با مبلها ور رفت که نوار پشت مبل را پاره کرد باباش هم ناراحت شد و بهش تذکر دادچند رور بعد بابای کسرا ازش فیلمبرداری میکنه و میگه کسرا جون باباتودوست داری میگه نه باباش میگه چرا میگه چون منو دعوا میکنی باباش هم میگهچکار کردی که دعوات کردم اونم میگهپشت مبلوپار ه کردم دیشب هم شکایتمونو به مامان حاجی کردو کسرا هم که دید مامان جون ازش طرفداری میکنه با پرتاب کردن توپش به ما منو باباش میگفت دیگه من واذیت نکنی ها دیگه دعوام نکنی ها منهم گفتم چشم. ولی شما هم ما را اذیت نکنی و اون هم به ما قول داد ...
29 فروردين 1391

شیطنت های کودکانه کسرا

د یروز دایی جون  محمد با خانمش به خونه ما اومدن وقتی بوفه وارونه ما را دیدند کلی خندیند و گلهای خونه که از دسترس کسرا خان جمع شده و بروی بوفه  قرارگرفته بود و لامپ لوستریی که روشن نمیشد همه حکایت از شیطنت های کسرا گلی داشت، وقتی دایی جون از کسرا پرسید که چرا لوسترتون خاموشه گفت بابام لامپها را شل کرده که دست نزنم ،من میرم بالای مبل چراغ ها را روشن میکنم . وقتی بالا پایین رفتنها  و پرشهاش و سقوط آزادش را از میز و مبل دیدند گفتند خیلی واسش صدقه بذار،کسرا هم کلی باهاشون حرف زد و با خوندن نازنین ناز نکن  و حرکات نمایشی سرگرمشون کرد ...
28 فروردين 1391

خنده بکن از ته دل قاه قاه

خنده بکن از ته دل قاه قاه خواهی اگر قلب تو روشن شود / پیش تو عالم همه گلشن شود  در گذر از غصه و از اشک و آه / خنده بکن از ته دل قاه قاه  خنده به قلب تو صفا می دهد / خنده به چشم تو حیا می دهد  خنده به روی تو دهد آب و رنگ / می شوی اندر بر مردم قشنگ  خنده به هر لب که عیان می شود / گر که بود پیر ، جوان می شود  خنده کند دور ز تن درد را / خنده کند سرخ ، رخ زرد را  فایده خنده بود بی شمار / زان بشوی شاد در این روزگار  ترک غم رفته و آینده کن / خنده کن و خنده کن و خنده کن     ...
27 فروردين 1391