کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

جملات پند آموز

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود. کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است. دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است . همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ،با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی. خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی،قبل از آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد. آینده چیزی نیست که انسان به ارث ببرد ؛ بلکه چیزی است که خود آن را می سازد ...
1 مرداد 1392

جملات پند آموز

هرگز لبخند را ترک نکن حتی وقتی ناراحتی، چون هر کسی امکان دارد عاشق لبخند تو شود.   کتاب بهترین دوست انسان و پیروی کورکورانه بدترین دشمن وی است.   دوست داشتن و مورد محبت قرار گرفتن بزرگترین لذت دنیا است   .   همیشه افرادی هستند که تو را می آزارند ،با این حال همواره به دیگران اعتماد کن و فقط مواظب باش به کسی که تو را آزرده دوباره اعتماد نکنی.   خود را به فرد بهتری تبدیل کن و مطمئن باش که خود را میشناسی،قبل  از  آنکه شخص دیگری را بشناسی و انتظار داشته باشی او تو را بشناسد.   آینده چیزی نیست ...
31 تير 1392

افطاری در امام زاده و اتفاقات

پنجشنبه 27 تیرماه بود که من با کسرا به امام زاده پنج تن رفتیم خصوصا اینکه خود من هم دوشت داشتم واسه زیارت یکسر به امام زاده برم . امام زاده خیلی شلوغ بود و من همش استرس این را داشتم که کسرا از من دور شه مخصوصا اینکه باباش هم نبود تا بیشتر مواظبش باشه توی راه امام زاده خیلی باهاش صحبت کردم بدون من جایی نرو چون اگه بری گم میشی و او هم قول داد که از من جدا نشه. همو ن اول که پامون به امام زاده رسید دوست پیدا کرد. و با دوستم دوستمی که میگفت سریع باهاش دوست شد اون را هم مرید خودش کرد با هم مشغول بازی بودند کهبا مادر دوستش آشنا شدم. اون به ماگفت اینجا هرشب افطاری میدن و بچه ها صف میکشن و کسرا هم با دوستش تو ...
30 تير 1392

تولد و افطاری در پارک نیایش

اولین پنجشنبه ماه رمضان 20 تیرماه بود که عمه کسری ما را به پارک نیایش برای افطاری دعوت کردند تا دور هم باشیم و چون تولد طناز را هم در پیش بود کیکی گرفته بودند و جشن کوچکی برگزار کردند که به ما و کسرا خیلی خوش گذشت. این پارک به دلیل اینکه در ارتفاع قرار داره خیلی خنکه و اونشب همه سردشون بود و میگفتند کاش بیشتر پوشیده بودیم الان هم با درجه حرارت بالای تهران یکی از خنکترین پارکهای تهرانه و بسیار خوش منظرست .بعد از خوردن شام و کیک کسرا هوس وسایل بازی داشت و یکساعتی بازی کرد موقع جمع کردن وسایل بود که تصمیم گرفتیم خونه بیایم تا واسه سحر خواب نمونیم ولی دیدم دوباره کسرا طناز را راضی کرده بود که به پارک وسایل باز...
30 تير 1392

داداش های دوقلو

هر وقت از کسرا میپرسیدیم دادش یا خواهر میخواهی میگفت نه. بعد مدتی که درسا خواهر آرین به دنیا اومد بهمون میگفت پس کو خواهر من .ما هم گفتیم چون خدا جون خواست آرین خواهر دار شد اگه خواست به شماهم داداش یا خواهر میده .کوچکتر که بود میگفت من نمیخوام شما مامان بابای خواهر یا داداشم باشین و ما هم میگفتیم اینجوری خدا جون به کسی داداش و خواهر نمیده ما باید مامان و بابای اونهم باشیم.الان راضی شده که مامان و با بای خودش را با خواهر ویا داداشش سهیم باشه. یک روز تو گوشیم برنامه ای نصب کردم که قسمت افکتش برنامه های جالبی داشت مثل همین عکس کسرا که دوتائیش کرده ، پیش خودم گفتم میرم خونه حسابی سر کار میذارمش . وقتی دیدیمش گفتم...
29 تير 1392

پارک آب و آتش و ماجراهای آن

چند شب پیش بود که به پارک آب و آتش رفتیم و خیلی هم شلوغ بود اول جایی را واسه نشستن تعیین کردیم بعد با کسرا به محل آب بازی بچه ها رفتیم . کسرا خیلی دوست داشت آب بازی کنه ولی چون سرما خورده بود ما اجازه ندادیم خیلی دمق بود. چون چند روز پیش در اثر آب بازی تو حیاط سرمای شدید خورده بود و مدام سرفه میکرد وقتی هم گفتیم نمیتونی آب بازی کنی خیلی ناراحت شد واین به نفع خودش بود تا بیماریش بیشتر نشه البته بابای کسرا گفت بهم گفتن این آب غیر شرب مواظب بچه هاتون باشین و شدیدا هم کلر به آب زده بودن و خدا میدونه چقدر اونشب بچه مریض شده باشن از محل آب بازی دور شدیم تا کسرا کمتر هوس آب بازی کنه خوشبختانه اونجایی که ما...
28 تير 1392

عروسی میثم خان و ذبلی های کسرا

میثم خان با همسرشون بعد از یکسال زندگی مشترک در آمریکا برای جشن ازدواجشون به تهران آمدند ویکشنبه 9 تیرماه بود که به عروسی اونها دعوت شدیم.عروسی بسیار گرمی بود و کسرا هم در جمع بچه های فامیل خیلی بهش خوش میگذشت . و اونقدر با شاهین و کیانا سرگرم بازی بود که منو باباش را فراموش کرده بود . وقتی عروس خانم و آقا داماد تشریف فرما شدند روی سرشون نقل و پول میرختند کسرا هم با بچه های دیگه پول جمع کرده بودند و کسرا بین دختر و پسرها از همشون کوچکتر بود و من فکر نمیکردم تونسته باشه پولی جمع کنه و چون یک لحظه هم نمیدیمش از کارهاش خبر نداشتم .وقت شام خوردن بود که پیشم اومد و گفت مامان ببین چقدر پول جمع کردم جیبش را بهم نشون داد...
25 تير 1392

افطاری در امام زاده و اتفاقات

  پنجشنبه 27 تیرماه بود که من با کسرا به امام زاده پنج تن رفتیم خصوصا اینکه خود من هم دوشت داشتم واسه زیارت  یکسر به امام زاده برم . امام زاده خیلی شلوغ بود  و من همش استرس این را داشتم که کسرا از من دور شه مخصوصا اینکه باباش هم  نبود تا بیشتر مواظبش باشه توی راه امام زاده خیلی باهاش صحبت کردم بدون من جایی نرو چون اگه بری گم میشی و او هم قول داد که از من جدا نشه.   همو ن اول که پامون به امام زاده رسید دوست پیدا کرد.   و با دوستم دوستمی که میگفت سریع باهاش دوست شد اون را هم مرید خودش کرد با هم مشغول بازی بودند که با مادر دوستش آشنا شدم. اون به ماگفت اینجا  &...
25 تير 1392

ماجرهای خطر آفرین کسرا

بزرگترین کارهای خطرناک کسرا اینکه تو خیابون های فرعی که خلوت هم هست دوست داره خودش از عرض خیابون رد شه بارها هم بهش تذکر دادیم ولی گوش نمیده از اینکه خودش رد میشه احساس زرنگی و بزرگی میکنه و من در قالب داستان کارش را بد و خطرناک جلوه دادم . جند روز پیش که من وکسرا به سمت پارک رفتیم گفت مامان تو پیاده رو هستیم میشه دستم را ول کنی . گفتم به شرط اینکه با من حرکت کنی. بهم قول داد یک چند دقیقه ای باهم حرکت میکردیم که یکدفعه مثل برق دوید و چون حرکتمون سر پائینی بود وقتی میدوید سرعتش بیشتر شد طوری بود که من نتونستم بهش برسم به نبش خیابون پر تردد رسید از عرض خیابون رد شد که من هم به خیابون رسیدم که یک سمند از دور می اومد...
24 تير 1392

تولد و افطاری در پارک نیایش

اولین پنجشنبه ماه رمضان 20 تیرماه بود  که  عمه کسری ما را به پارک نیایش   برای افطاری دعوت کردند  تا دور هم باشیم و چون تولد طناز را هم  در پیش بود کیکی گرفته بودند و جشن کوچکی برگزار کردند که به ما و کسرا خیلی خوش گذشت.   این پارک به دلیل  اینکه در ارتفاع قرار داره خیلی خنکه و اونشب همه سردشون بود و میگفتند کاش بیشتر پوشیده بودیم الان هم با درجه حرارت بالای تهران یکی از خنکترین پارکهای تهرانه و بسیار خوش منظرست .بعد از خوردن شام و کیک کسرا هوس وسایل بازی داشت و یکساعتی بازی کرد موقع جمع کردن وسایل بود که تصمیم گرفتیم خونه بیایم تا واسه سحر خواب نمونیم ولی دیدم دوباره ک...
24 تير 1392