کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 9 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

ورود کسرا به آکادمی ورزش و مهد دانشگاه

مدتی است که کسرا دوست داره به مهد بیاد و با بچه ها بازی کنه مخصوصا که یکبار قبلا با من به دانشگاه اومده بودو محیط بیرون مهدکودک و اسباب بازیها را هم دیده بود اصرار داشت که به مهد بیارمش من هم بدم نمیاومد بیاد چون به خاطر تابستون دانشگاهمون واسه بچه های کارمند و آزاد آکادمی ورزش بر پا کرده فقط مشکل خوابش را داشتم چون صبح را تا نه ونیم ده خوابه بلاخره با اینکه خواب بود تو ماشین گذاشتمش و با هم به دانشگاه اومدیم وقتی بیدار شد خیلی ذوق زده بود و بعد از اینکه صبحونش را خورد اونو به آکادمی ورزش بردم مربی ها خیلی گرم باهاش برخورد کردندتا جذب بشه. محیط بازی را خیلی دوست داشت و از اینکه به بازی گرفته بودنش خیلی خوشحال...
24 تير 1392

شیرین کاریهای کسرا در خانه

کسرا تا ساعت 9 صبح خوابه وقتی هم که بیدار میشه صبحونه میخوره و شیطنت هاش شروع میشه و از در و دیوار بالا میره البته حق داره چون وقتی از کارتون و یا اسباب بازی خسته میشه باید اینکار ها را انجام بده اینکه از در داره میره بالا مارمولک نیست بلکه خود کسرا خانه که میخواد از اون تو چشمی نگاه کنه ببینه برون چه خبره و من شکار لحظه ها کردم و پنهونی ازش عکس گرفتم. یکی دیگر از شیرین کاریهاش مربوط به جند روزه پیشه که وقتی در راهرو باز بوده و کلید هم روی در بوده کلید را بر میداره و در را بروی باباش میبنده و میره بیرون باباش هم که با تلفن صحبت میکرده یکدفعه متوجه میشه که در قفل شده و کسرا تو خیابونه،بلافاصله همسایه پائینی ...
22 تير 1392

اتفاقات خوشایند و ناخوشایند

از اتفاق ناخوشایندی که در تاریخ 28 خردادماه برای کسرا پیش اومد فرو کردن خاک ژله ای در گوش چپش بود که کارمونو به بیمارستان تخصصی امیر اعلم کشوند. از اونجا که نتونستن با پنس اونو خارج کنن، گفتن برای عمل بستری بشه که ما خیلی نگران شدیم چون بهمون گفتن عمل هم بیهوشی داره و هم احتمال زیاد پارگی گوش چون این شی دقیقا به پرده گوش چسبیده وما ترجیحا پیش متخصص دیگری به نام دکتر رضا پور که مطبش تو میردادماد ه رفتیم که با یک کار شستشوی ساده گوش این شی را دراورد خیلی خوشحال شدیم خصوصا اینکه از عمل و بیهوشی راحت شدیم و خدا را خیلی شکر کردیم و 30 خرداد به باغ دایی جون مصطفی و خانوادش واسه پاگشایی عروس خانم دعوت شده بودیم شادیمون ...
22 تير 1392

داداش های دوقلو

هر وقت از کسرا  میپرسیدیم دادش یا خواهر میخواهی میگفت نه. بعد مدتی که درسا خواهر آرین به دنیا اومد بهمون میگفت پس کو خواهر من .ما هم گفتیم چون خدا جون خواست آرین خواهر دار شد اگه خواست به شماهم داداش یا خواهر میده .کوچکتر که بود میگفت من نمیخوام شما مامان بابای خواهر یا داداشم باشین و ما هم میگفتیم اینجوری خدا جون به کسی داداش و خواهر نمیده ما باید مامان و بابای اونهم باشیم.الان راضی شده که مامان و با بای خودش را با خواهر ویا داداشش سهیم باشه. یک روز تو گوشیم برنامه ای نصب کردم که قسمت افکتش برنامه های جالبی داشت مثل همین عکس کسرا که دوتائیش کرده ، پیش خودم گفتم میرم خونه حسابی سر کار میذارمش . و...
19 تير 1392

بازیهای کسرا در پارک نیاوران

روزهای بلند بهار و تابستان خانواده ها به پارک میان تا بچه هاشون راحت تر بازی کنن ما هم هر روز کارمون با کسرا همینه و بقیه کارهامون از جمله خرید و غیره به زمان دیگر موکول میشه طبق معمول هر بعد از ظهر که به یکی از پارکهای تهران میریم ایندفعه به پارک نیاوران رفتیم و این پارک هم برای کسرا تازگی داشت. مخصوصا که اسکوترش را هم آورده بود وقبل از بازی و گردش در پارک کلی با اسکوترش بازی کرد. بعد از بازی با اسکوتر به سراغ مجسمه های پارک رفتیم که از اونها هم خوشش اومده بود و دوست داشت اونها را دست بزنه و جنسشون را شناسایی کنه. وقتی حسابی گشت و گذار کرد به سراغ بچه ها و وسایل بازی به راه افتادیم. وسیله ای که تو این ...
18 تير 1392

شیطنتهای جلودوربین کسرا

هر بار که کسرا را به پارک کوثر میبرم دوست دارم یک عکس جدید داشته باشه چون سرسبزی و وسعت این پارک واسه جلوه های عکس خیلی قشنگه ولی حیف که کسرا تن به عکس نمیده مگر اینکه در حالت شیطنت و ایستادن باشه . اینجا هم یک لحظه در حال آب خوردنه و بعد از اون میخواد پا به فرار بزاره چند تا دختر که تو پارک بودند دیدند که کسرا نمیخواد عکس بگیره سرگرمش میکردن و حالت های مختلف را بهش نشون میدادند اونهم اونها را خاله صدا میکرد و بهش گفتند دو تا از انگشتات را بالا بیار کسرا هم به جای انگشت فکر کرد این ابتکار جدیدیه و بلوزش را بالا زد و خاله ها کلی از دستش خندیدند . هرجند هم گفتم زشته بلوزت را پائین بیار میگفت مامان اینجوری مد...
18 تير 1392

تربیت موثر با مخفی کردن بشقاب پرنده

روز جمعه بود که به پارک صدف رفتیم .گوشه ای از پارک یک نفر داشت وسایل بازی میفروخت که بشقاب پرنده هم داشت ما اونو واسه کسرا خریدیم و چون شب هنگام بود موقع پرت کردن چراغهاش روشن میشد بچه ها به دنبالش راه میافتادن تا وقتی به زمین میفته اونو بردارند.بعد از کلی بازی با بشقاب پرنده و اسکوترش به خونمون برگشتیم . از اونجا که کسرا بسیار قدر دانه چندین بار بابت خرید بشقاب پرنده ار منو باباش تشکر کرد. فردای اونروز بود که تشک های موبل را درآورد و با کرمی که از توی کشو برداشته بود مشغول خرابکاری بود وقتی باباش سر رسیده بود که تمام تویوپ کرم را روی تشکهای مبل خالی کرده بود و با دستش همه جا پخش کرده بود منهم که حسابی توی دلم...
18 تير 1392

عروسی میثم خان و ذبلی های کسرا

میثم خان با همسرشون  بعد از یکسال زندگی مشترک در آمریکا برای جشن ازدواجشون   به تهران آمدند ویکشنبه 9 تیرماه بود که به عروسی اونها دعوت شدیم.عروسی بسیار گرمی بود و کسرا هم در جمع بچه های فامیل خیلی بهش خوش میگذشت . و اونقدر با شاهین و کیانا سرگرم بازی بود که منو باباش را فراموش کرده بود .   وقتی عروس خانم و آقا داماد  تشریف فرما شدند روی سرشون نقل و پول میرختند کسرا هم با بچه های دیگه پول جمع کرده بودند و کسرا بین دختر و پسرها از همشون کوچکتر بود و من فکر نمیکردم تونسته باشه پولی جمع کنه و چون یک لحظه هم نمیدیمش از کارهاش خبر نداشتم .وقت شام خوردن بود که پیشم اومد و گفت مامان ببین چقدر پول...
16 تير 1392

ماجرهای خطر آفرین کسرا

بزرگترین کارهای خطرناک کسرا اینکه تو خیابون های فرعی که خلوت هم هست دوست داره خودش از عرض خیابون رد شه بارها هم بهش تذکر دادیم ولی گوش نمیده از اینکه خودش رد میشه احساس زرنگی و بزرگی میکنه و من در قالب داستان کارش را بد و خطرناک جلوه دادم . جند روز پیش که من وکسرا به سمت پارک رفتیم گفت مامان تو پیاده رو هستیم  میشه دستم را ول کنی . گفتم به شرط اینکه با من حرکت کنی. بهم قول داد یک چند دقیقه ای باهم حرکت میکردیم که یکدفعه مثل برق دوید و چون حرکتمون سر پائینی بود وقتی میدوید سرعتش بیشتر شد طوری بود که من نتونستم بهش برسم به نبش خیابون پر تردد رسید از عرض خیابون رد شد که من هم به خیابون رسیدم که یک سمند...
14 تير 1392

شیرین کاریهای کسرا در خانه

کسرا تا ساعت 9 صبح خوابه وقتی هم که بیدار میشه   صبحونه میخوره و شیطنت هاش شروع میشه و از در و دیوار بالا میره البته حق داره چون وقتی از کارتون و یا اسباب بازی خسته میشه باید اینکار ها را انجام بده اینکه از در داره میره بالا مارمولک نیست بلکه خود کسرا خانه که میخواد از اون تو چشمی نگاه کنه ببینه برون چه خبره و من شکار لحظه ها کردم و پنهونی ازش عکس گرفتم. یکی دیگر از شیرین کاریهاش مربوط به جند روزه پیشه که وقتی در راهرو باز بوده و کلید هم روی در بوده کلید را بر میداره و در را بروی باباش میبنده و میره بیرون باباش هم که با تلفن صحبت میکرده یکدفعه متوجه میشه که در قفل شده  و کسرا  تو خیاب...
8 تير 1392