تولد یکسالگی آرتین جون

پنجشنبه شب بود که به تولد آرتین پسر مریم جون رفتیم قبل از تولد حال کسرا بد بود و من نمیخواستم

به این تولد برم و لی با پائین اومدن تب و اصرار خودش راضی شدیم به ا ین تولد بریم.

ما برای تولد به خونه جدید خاله احترام که هنوز هم ساختش کامل نشده بود رفتیم مهمونی بزرگی بود

و به محض اینکه وارد  شدیم آرین و کسرا به سمت هم دویدند و از دیدین همدیگه احساس خوشحالی کردند.

مانا جون  خاله آرتین کوچلو که گرداندنه اصلی این تولد بود حسابی بچه ها را سورپرایز کرده بود و با خریدن

چیزهای فانتزی اونها را سرگرم کرده بود اول به هر کدوم انگشتر میکی موس داد و تمام محصولات میکی موسی

از وسایل تزئینی تا میز شام تولد به چشم میخورد .

به هر کدوم از بچه ها کلاه بوقی دادند تا به سرشون بذارن و منتظر ورود آرتین کوچلو با مامانش باشن

وقتی آرتین کوچلو از در وارد شد تمام بچه ها به عنوان ساقدوش به صورت قطار با آهنگ تولدت مبارک وارد

سالن شدند و مریم جون با آرتین شاباش گرفتند و پدر بزرگ آرتین به بچه ها یی که آرتین را همراهی میکردند

شاباش داد .خیلی مجلس شاد و خوبی بود کسرا بعد خوردن شیرینی حالش بد شد و بالا اورد تصمیم گرفتیم

قبل شام به خونه برگردیم  بعد عذز خواهی از همه خدا حافظی کردیم و به سمت پارکینگ اومدیم که یکدفعه

کسرا گریه سر داد که من حالم خوب شده میخوام تا آخر مهمونی وایستم  و چون هدفمون بود که بهش خوش بگذره

و حالش هم خوب شده بود دوباره به سالن برگشتیم طبق معمول آرین از دیدنش خوشحال شد و قبل از باز کردن کادو

ها مانا جون با سوتکی که بهشون داده بود دوباره همه را مشغول کرده بود .

بعد اینکه کیک تولد را خوردیم نوبت باز کردن کادوها شد تنها چیزی که توجه بچه ها را به خودش جلب کرده بود

اسباب بازیهایی بود که واسه آرتین کوچلو  آورده بودند بعد اونهم نوبت به شام رسید و خدا را شکر چون حال کسرا

خوب شده بود با خیال راحت بهش شام دادم و کل جوجه کبابش را خورد کباب کوبیده و الویه انواع ژله و سالاد را هم

هم فقط تو بشقاب جداگانه کشیده بود که من با غذای اولیه سیرش کردم تا کمتر اذیت شه بعد شام هم حدودا

ساعت دوازده شب بود که از مهمونی بیرون اومدیم .بارون هم نم نم میبارد و هوا را خیلی تمیز کرده بود وبااینکه

 کسرا با کسالت وارد مهمونی شد وبهش حوش گذشته بود خیلی راضی بودم.

بقیه عکسها در ادامه مطلب