کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

ماجرای مهمونی

1394/9/23 14:49
نویسنده : مامان دریا
513 بازدید
اشتراک گذاری

سلام دوستان بعد از تاخیر دوسه ماه در وبلاگ پسرم  اومدم تا از کارهای کسرا براتون بنویسم

پنجشنبه هفته پیش بود که برای دیدن خاله جمیله که  به کرج اومده بود به خونه خاله پروین رفتیم تا دیداری تاره

کنیم کسرا خیلی خوشحال بود چون دو هفته پیش که به کرج اومده بودیم از پسر خالش احسان قول گرفته بود

 که به پارک  برن و خو ش بگذرونن هوا خیلی سرد بود شیدا جون و نامزدش هم اونجا بودندو حسابی با کسرا بازی

وشوخی کردندبعد ناهار بود که بهونه های کسرا برای بیرون رفتن شروع شد.

 

 پریا دختر دایی مصطفی هم کلی باهاش بازی کردو با عکس گرفتن سرگرمش کرد

وقتی شیدا جون و نامزدش هم  برای قدم زدن بیرون رفتند بهونش ییشتر شد  و از اونجا که پارک دقیقا روبروی خونه

خاله پروینه مدام از بالا نگاه میکرد وهوس بازی توی سرما به سرش زده بود مخصوصا اینکه احسان و عرفان و بابای

کسرا هم خونه نبودند وقتی بچه ها اومدند ما شام خوردیم .دایی مصطفی

 خیلی مصر بود که کرج بمونیم و ناهار فردا خونش باشیم ولی از اونجا که من نوبت دندونپزشکی داشتم

نتونستم بمونم و دعوتش را رد کردیم ولی کسرا اصرار داشت که ما  کرج بمونیم و به علی آقا

بابای  شیدا گفت که چند روز  کرج میمونید  اونهم گفته بوداگه هوا خوب باشه چند روزی میمیونیم

خیلی از خونه خاله پروین دور نشده بودیم که  باهامون تماس گرفت و سراغ سویچ ماشین خاله جمیله  را از ما

گرفت  من  با اطمینان گفتم کسرا بر نمیداره و چون پشت ماشین خواب بود من جیبهاشو نگشتم  وقتی به

خونه رسیدیم ساک کسرا را بازدید کردم ولی خبری از سوئیچ ماشین نبود با اینکه دیر وقت بود با کرج تماس گرفتم

و گفتم  تو وسایلمون چیزی پیدا نکردیم اونها هم کل خونه را گشته بودند و فردای اون روز قراربود که قفل ساز بیارن

قفل ماشینوباز کنن نزدیک ساعت 10 صبح که من برای دوندونپزشکی نوبت داشتم وبا آماده کردن کسرا به محض

اینکه شلوارش را برداشتم دیدم یه سوئیچ تو جیبشه به  باباش گفتم ای داد بر من دیدی تو شلوار کسرا چیه باورم

نمیشد خصوصا اینک باباش هم با اطمینان گفته بود کسرا سوئیچ بر نمیداره و منهم اونشب شلوارش را وارسی

نکردم  به خالش زنگ ردم نگران نباشین سوئیچ پیش ماست و قرار شد بعد دندونپزشکی دوباره به کرج بریم

وقتی خاله ها ش و دیگران علت اینکا رو ازش پرسیدن گفت من خیلی اصرارشون کردم به تهران نریم سوئیچ

برداشتم که  دوباره برگردیم و من خونه دایی مصطفی  بیام زن دای جون رویا بوسیدش و گفت کسرا جون

پیش من جایزه داری که باعث شدی مامان بابا دوباره بیارنت و ما به خاطر اینکه خاله ها و بچه هاشون برای پیدا

کردن سوئیچ  اذیت شده بودن از اونها عذر خواهی کردیم ولی همه میخندیدند و از اینکه سوئیچ پیدا شده بود

خوشحال بوند.

 

 

 

 

 

 

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)