راهپیمایی از خونه تا پارک ملت

روز چهارشنبه بعد از ظهر حدودساعت 5 بود که برای راهپیمایی ،پارک ولیعصر را انتخاب کردیم البته این

مسیررا کسرا  یک هفته قبل با پدرش تجربه کرده بود و با اینکه تقریبا مسیر تا خونه ما طولانی بود ولی از

راه رفتن طولانی خسته نشده بود به همین خاطر برای بار دوم  هم سه تایی به این راهپیمایی رفتیم

از خونه تا پل نمایشگاه کلی راه بود که من به کسرا گفتم کمی بنشین تا خستگی از تنت بیرون بره

به مسیر های نرفته نگاه کرد و گفت مامان من که هنوز خسته نشدم و بلافاصله براه افتادیم از هتل

استقلال یک راه میانبری بود که ما را به خیابون ولیعصر نزدیکتر میکرد .کسرا تمام مسیر را به خوبی میشناخت

و از لاینی که به بیرون هتل راه داشت چون تردد ماشین کمتر بود آزادانه میدوید و بهمون میگفت تند تر بیان

به خیابون ولیعصر رسیدیم قبل از صدا و سیما چتر های قشنگی را واسه زیبایی شهر تو پیاده رو گذاشته بودند

کسرا کمی زیر چتر ها بازی کردو به مسیرمون ادامه دادیم.

هرچی میرفتیم مسیر تموم نمیشد و کسرا منو دلداری میداد که یه ذره دیگه بیشتر نمونده و به نرده های

صدا سیما رسیدیم و گفت مامان این نرده ها هم باید تموم شه تا به پارک برسیم حدودا 50 متری به پارک

بیشتر نمونده بود که سرعتش را بیشتر کردوبه در ورودی پارک رسیدیم.

اول سری به باغ وحش پارک زدیم هرچند که از حیوانات باغ وحش خوشش میاد و از دیدن اوناه سیر نمیشه

ولی به هوای وسایل بازی راه میرفت و داد میزد بریم پارک بریم پارک که از شاد بودنش و شعر خوندنش

کلی خندیدم قبل اینکه وارد پارک بشیم سوار قطار شدو از اینکه قطار رامیرونه لذت میبرد و بعد از اونهم به

بچه های پارک ملحق شد.اول سراغ بازی فکری رفت و بعد بازی کردن  با بچه ها موقع خروج یکبار دیگه با بچه ها

داخل قطار رفت و بچه ها را به بازی هدایت میکردو رهبری جمع را بدست گرفته بود.

موقع خروج از پارک گفت مامان ببین این آقاهه هرچی وایسته خسته نمیشه و رفت و دستش را گرفت

سیمرغی هم که زمان ورود بهم نشون داده بود بعد تاریک شدن هوا دوباره گفت دیدی تو شب چقدر زیباتر

به نظر میرسه و از این که از وسایلی که بهم معرفی میکرد خیلی خوشحال به نظر میرسید با تاریک شدن هوا

به سمت خونه اومدیم و همونجا از ما قول گرفت که بازهم با پیاده روی به پارک ملت بیایم.

بقیه عکسها در ادامه مطلب