بعد از ظهر خوب در پارک قیطریه

روز پنجشنبه قرار بود به تجریش بریم و من کمی خرید کنم و قبل بیرون اومدن از خونه کسرا  باهامون

شرط گذاشت  یا امروز یا فردا بریم پارک قیطریه و چون اصلا حوصله خرید اومدن را نداره بهمون گفت بعد

تجریش باید منو بیارین پارک وحتماتو خریدتون واسه منهم اسباب بازی بخرید ما هم تصمییم گرفتیم جمعه

را به خرید بریم و این روز را با هم به پارک بریم.

جدیدا هر پارکی که میریم مخصوصا پارک ولنجک که نزدیک خونست حتما اسکوترش را هم میاره

اینجا هم گیر داده بود که اسکوترم را بیارم و با اینکه میدونستیم اخر کار خودمون باید اسکوترش را

حمل کنیم قبول کردیم و تنها بازی با اسکوترش  ورود به پارک بود و بعدش اونو رها کرد و انگار که

اسکوتری با خودش نیاورده .بک قسمت از پار ک دونفر با آهنگ حرکات رقص و اکروباتیک انجام میدادن که

نظرش را خیلی جلب کرد و بعد دیدن اونها وقتی خونه اودیم روی  سرامیک ادای اونها را در میاوردو غلت میزد.

به سمت وسایل بازی رفت و سر راه بچه ها یی که از پله بالا اوده بودند تا برندو سر بخورند قرار گرفته بود

و دستهاش را باز کرده بود و از اونها میپرسید اسمت چیه و چند سالته تا اجازه رفتن بدم خونواده هایی که پائین

سرسره بودند میخندیدند و میگفتند چند بار باید اسم و سنشونو بگن .خوشبختانه چون پارک قیطریه وسایل

بازی زیاد داره به یه قسمت دیگه پارک اومدیم تا با وسایل دیگه هم بازی کنه بچه های گروه سنی خودش

و بزرگتر از خودش فوتبال بازی میکردند و از اونجایی که روابطش خوبه سریعا باهاشون دوست شدو با

اونها فوتبال بازی کردو خیس عرق شده بود و به هوای اینکه بریم کمی خوراکی واست بگیریم از بازی

بیرونش آوردیم و بهش گفتیم هوا داره تاریک میشه و او همچنان برای موندن تو پارک پافشاری میکرد.

آخر سر هم با غرغر کردن و حالا یک کم دیگه بمونیم به شرط اینکه واسش بستنی بخریم راضی شد

و از پارک به خونه برگشتیم.