کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

مسافرت به شمال وکلاردشت

1395/2/20 11:16
نویسنده : مامان دریا
344 بازدید
اشتراک گذاری

مسافرت به شمال و کلاردشت جزو قولهایی بو د که به کسرا داده بویم و این دعوت از طرف مادرو پدر بزرگ

هلیا و طاها صورت گرفت و ما صبح روز پنجشنبه شانزدهم اردیبهشت موفق به این سفر شدیم.

هرچند که صبح خیلی زود از خونه حرکت کردیم باز هم به ترافیک سنگین جاده چالوس برخورد کردیم .

که این ترافیکم بعد سد کرج یعنی گچسرهم  ادامه داشت  قبل از رسیدن به گچسر و باغ لاله ها کمی کنار سد

وایستادیم و هوایی تازه کردیم و کسرا از بودن در کنار سد خیلی لذت برد.

 

 بعد اینکه سوارماشین شد یم کسرا نزدیکیهای تونل کندوان حالش بد شد و با کمی هوا خوری و استراحت

بهتر شد و حدودا نزدیکهای ظهر بود که به کلاردشت رسیدیم و بعد صرف نهار پیش پدر بزرگ و مادر بزرگ هلیا

وارد ویلای خودمون شدیم.البته هلیا و طاها با پدر و مادرش برای نشون دادن ویلا باما اومدند و برای استراحت

کردن از پیشمون رفتند کسرا که از اولش دوست داشت تو حیاط ویلا باشه و تمام مدت اونجا بازی کنه.

روز اول به رودبارک رفتیم که هم رودخونه و هم جنگل زیبایی داشت کسرا طبق معمول با بچه ها به

قسمت شهر بازیش رفت و دوست پیدا کرد و با هاشون توی جنگل گشت و گذار میکرد و یکجا هم وسایل بازی

میفروختند و مدام بهمون میگفت از اینجا واسه من سوغاتی بخرین و با بچه ها بازی دزد پلیس  میکردو بعد

اینکه از بازی با بچه ها سیر شدبا هم به ویلا برگشتیم.

روز جمعه بعد خوردن ناهار دست جمعی تو ویلای دوستان به خونه خودمون اومدیم و برای رفتن به جنگلها

و ساحل عباس آباد آماده شدیم خوشبختانه یکراه 45 دقیقه ای تا ساحل بیشتر نبود ولی قبلش توی

جنگل وایستادیم و از هوای نیمه بارونی لذت بریم کسرا هم کمی تاب بازی کردو بعد اینکه از ساحل برگشتیم

ازما خواهش کرد وایستیم و با علاقه زیاد هر گاوی را که سر راهش میی به دنبال اونها با احتیاط قدم بر میداشت.

هوا هم کمی سرد شده بود و هرچی به ساحل نزدیک میشدیم بارندگی بیشتر میشد و با این همه حال

خیلی از بچه ها و بزرگتر ها تو هوای سرد و کمی طوفانی در آب شنا میکردند و کسرا در حد خیس شدن پاهاش

به جلو میرفت و از موجهای بزرگ خوشش میومد و جانب احتیاط را داشت و خیلی خوشش میومد که تا موج بعدی

نیومده رو ماسه ها نقاشی کنه وقتی کنار دریا راه میرفت یکهو یه موج بزرگ اومد و باعث شد دمپایش از

پاش  در بیاد و موج اونو به طرف دریا برد و با زرنگی اونو از دریا پس گرفت و کلی خوشحال شد.

از ساحل به جنگل اومدیم و کمی دیگه تو جنگل بازی کرد و شب به ویلا برگشتیم هلیا و طاها به تهران

برگشتن و محمد دوست کسرا که همسایه ما بود با عمه  هلیا تا دیر وقت بازی کزدن و با تماس

کسرا به موبایلمون کسرا به خونه برگشت و التماس میکرد که 20 روز اینجا بمونیم و از آزادیهایی که تو حیاط ویلا و

خونه داشت لذت میبرد و ما بهش قول دادیم تا باز هم اونو به مسافرت بیاریم.و روز شنبه ساعت 10 صبح

بو دکه به سمت تهران حرکت کردیم.

بقیه عکسها در ادامه مطلب

پسندها (2)

نظرات (2)

نرم افزار حسابداري
20 اردیبهشت 95 15:03
ممنون از مطالب خوبي که به اشتراک ميگذاريد، به وبلاتون علاقه مند شدم و باز هم سر ميزنم
موتور برق
27 اردیبهشت 95 0:36
مطالب شما بسيار جذاب است، موفق و پيروز باشيد.