کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

جشن تولد علی کوچلو

1395/5/15 10:11
نویسنده : مامان دریا
445 بازدید
اشتراک گذاری

 تو همسایگی ما کسرا دوستهای زیادی داره که ساعت 5 بعد از ظهر  یکی یکی پشت آیفون بهش

پیام میدن و کسرا هم که  برای دیدن و بازی کردن با دوستاش سر از پا نمیشناسه و مدام از ما ساعت

میپرسه و واسه دوچرخه سواری و پارک رفتن با دوستاش برنامه ریزی کرده و هر زمانی هم که صدای بچه ها

را از بالا بشنوه سه صوته بدون گفتگو با ما از خونه میزنه بیرون قبل از این که تولد علی را بهمون اطلاع بدن

میدیدم که کسرا مدام با علی در مورد تولدش برنامه ریزی میکنه و بهم میگه مامان بزودی واست کارت دعوت

تولد علی را میارم تا اینکه یکروز دیدم گفت اینهم کارت دعوت علی دوستم .به کارت نگاه کردم دیدم که عکس

بتن روی کارته و توش نوشته شده حتما با مامان تشریف بیارید،از نوع کارت فهمیدم که کسرا تو انتخاب

کارت دخیل بوده با مامان علی که صحبت کردم گفت به اصرار  کسرا و علی کارت بنتن خریدم

بعد از ظهر بود که با کسرا   از دانشگاه به خونه اومدیم و قرار شد ساعت 4 بعد از ظهر به خونه علی بریم

کمی استراحت کردیم و ساعت 4.30 به خونه علی رفتیم هنوز همه مهومنهاشون نرسیده بودند و من کمی

پیش مامان علیی نشستم و به اصرار مامان علی واسه پذیرایی نشستم و چون جمع اونها بیشتر جمع فامیل

بود ترجیح دادم به خونه برگردم و بعدا به دنبال کسرا برم موقع خداحافظی مامان علی بهم گفت لطفا ساعت 11

شب به دنبالش  من خداحافظی کردم و به خونه برگشتم بعد بیست دقیقه کسرا به خونه برگشت تا شلوارش

را عوض کنه از اونجا که بچه راحت طلبیه هرچی بهش گفتم شلوار لی را ببر گفت همین خوبه  و رفت.

نیمساعتی تو خونه تنها بودم که دوباره برگشت و سراغ باباش را گرفت و گفتم هنوز نیومده از این رفت و امدش

به خونه پرسیدم گفت آخه دلم واست تنگ میشه منم بوسیدمش و دوباره به خونه علی رفت.

بچه ها تا ساعت 8 شب تو کوچه بودند و مهمونها تو خونه بعد اینکه حسابی بازی کردند دوباره به خونه

علی برگشتند با اینکه بهش سفارش کرده بودم که شب تنها تو کوچه مسیر خونه را نیاد بدو بدو اومده بود

و پشت آیفون خبر داد که مامان ما هنوز کیک نخوردیم و مراسم کیک بعد شام شروع میشه ساعت 11.30 بود

که منو باباش به سراغش رفتیم و مامان علی زحمت کشیده بود واسه ما کیک و میوه و شام  با خودش به

پائین آورد و اصرار داشت که باید با خودتون ببرید از ما جهت کادو تشکر کرد  ما هم حسابی تشکر کردیم و از

علی و مامانش خداحافظی کردیم و به خونه برگشتیم .

پسندها (1)

نظرات (0)