کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 12 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

یک تصمیم بزرگ

کسرا جون من و بابا تو این روز که 18 اسفند 1388 بود  یک تصمیم خیلی بزگ گرفتیم و اون اینکه بر خلاف میل آقای دکتر صداقت پور که با ختنه کردن بچه های زیر 5 سال مخالف بود ما اینکار انجام دادیم و با این که دلهره داشتیم  از طرف دیگه از ته دل خوشحال بودیم چون میدونستیم که اینجوری هم دردتت کمتره و هم زخمت زودتر خوب میشه .راستی واسه یادگاری او ن حلقه شوشولتو  نگهداشتیم
20 آذر 1390

یک تصمیم بزرگ

کسرا جون من و بابا تو این روز که 18 اسفند 1388 بود یک تصمیم خیلی بزگ گرفتیم و اون اینکه بر خلاف میل آقای دکتر صداقت پور که با ختنه کردن بچه های زیر 5 سال مخالف بود ما اینکار انجام دادیم و با این که دلهره داشتیم از طرف دیگه از ته دل خوشحال بودیم چون میدونستیم که اینجوری هم دردتت کمتره و هم زخمت زودتر خوب میشه .راستی واسه یادگاری اون حلقه شوشولتو نگهداشتیم
20 آذر 1390

اولین مسافرت کسرا در سه ماهگی به کرج

روز سیزده بدر بود که ما سه نفر برای این روز به باغ کرج دعوت شدیم همه بچه ها اونجا جمع بودند وآقا  کسرا هم برای اولین بار به کرج و باغ دایی جونش میرفت همه منتظر ورود ما بودند زن دایی و دایی جون مصطفی از دیدینمون خیلی خوشحال شدند . با وجود سردی هوا  بعد از ظهر اونروز برای تفریح کنار رودخونه کرج رفتیم و با هم عکس گرفتیم   عکس در ادامه مطلب          ...
20 آذر 1390

اولین مسافرت کسرا در سه ماهگی به کرج

روز سیزده بدر بود که ما سه نفر برای این روز به باغ کرج دعوت شدیم همه بچه ها اونجا جمع بودند وآقا کسرا هم برای اولین بار به کرج و باغ دایی جونش میرفت همه منتظر ورود مابودند زن دایی و دایی جون مصطفی از دیدینمون خیلی خوشحال شدند . با وجود سردی هوا بعد از ظهر اونروز برای تفریح کنار رودخونه کرج رفتیم و با هم عکس گرفتیم عکس در ادامه مطلب ...
20 آذر 1390

خاطرات رفتن کسرا جون به خونه خاله جون جمیله

ما دوباره به سمنان دعوت شدیم و با تو گل پسر مامانی رفنیم به خونه باباجون  و مامان جون  که خدا رحمتشون کنه چون خیلی جاشون خالی بود .  قشنگترین خاطره من از رفتن به اون خونه این بود وقتی عکس باباجون را دیدی چند دقیقه مبهوت عکس شدی و هرچه صدات کردم به من توجه نکردی   و فقط عکس را نگاه می کردی انگار اون عکس داشت صدات می کرد بعدش به خونه خاله جون رفتیم  همه از دیدنت خوشحال شدند و اصلا با خاله جونت و بچه ها غریبی نکردی و عرفان عکس های خیلی قشنگی ازت گرفت . عکس های خونه خاله جون جمیله در ادامه مطلب               ...
20 آذر 1390

خاطرات رفتن کسرا جون به خونه خاله جون جمیله

ما دوباره به سمنان دعوت شدیم و با تو گل پسر مامانی رفنیم به خونه باباجون و مامان جون که خدا رحمتشون کنه چون خیلی جاشون خالی بود. قشنگترین خاطره من از رفتن به اون خونه این بود وقتی عکس باباجون را دیدی چند دقیقه مبهوت عکس شدی و هرچه صدات کردم به من توجه نکردی و فقط عکس را نگاه می کردی انگار اون عکس داشت صدات می کرد بعدش به خونه خاله جون رفتیم همه از دیدنت خوشحال شدند و اصلا با خاله جونت و بچه ها غریبی نکردی و عرفان عکس های خیلی قشنگی ازت گرفت . عکس های خونه خاله جون جمیله در ادامه مطلب ...
20 آذر 1390

خاطرات رفتن کسرا جون به وطن مادر

کسرا جون 3 ماهت بود که برای اولین بار  من و بابا و شما به سمنان رفتیم آخه پدر زن دائی جون ابوالقاسم تازه فوت کرده بود و ما برای عرض تسلیت رفتیم وادی السلام دائی جون مجتبی زود اومد به جلوی ماشین و بهت گفت به سمنان خوش اومدی و گرم  ازت استقبال کرد بعدش هم شیدا اومد تو ماشین ما و باهات خیلی بازی کرد و از خنده هات لذت بردیم راستی خاله جون جمیله هم اونشب ما را به خونش دعوت کرد و خیلی بهمون خوش گذشت   
19 آذر 1390

خاطرات رفتن کسرا جون به وطن مادر

کسرا جون3 ماهت بود کهبرای اولینبار من و بابا و شما به سمنان رفتیم آخه پدر زن دائی جون ابوالقاسم تازه فوت کرده بود و ما برای عرض تسلیت رفتیم وادی السلام دائی جون مجتبی زود اومد به جلوی ماشین و بهت گفت به سمنان خوش اومدی و گرم ازت استقبال کرد بعدش هم شیدا اومد تو ماشینما و باهات خیلی بازی کرد واز خنده هات لذت بردیم راستی خاله جون جمیله هماونشب ما را به خونش دعوت کرد و خیلی بهمونخوش گذشت
19 آذر 1390