کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 10 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

ایده های نو

سلام دوستان خیلی وقتها میشه که منو کسرا با هم در مورد مسائل مختلف صحبت میکنیم البته همیشه سوالاتی هست که تو ذهن کسرا بی جواب مونده و من سعی دارم به اونچه که میپرسه درست جواب بدم چند شب پیش که در حال نقاشی کردن بود از من سوال کرد که مامان چرا درسا وقتی بزرگ شد باید شوهر کنه و زن نگیره منهم گفتم چون درسا دختره وقتی بزرگ شد باید شوهر کنه ،گفت آرین چی ،گفتم آرین هم باید زن بگیره .گفت مامان من اصلا نمیخوام زن بگیرم و بلافاصله ادامه داد به بچه برس ببر و بیار من که اصلا حوصله ندارم اونقدر با جدیت و تند کلمات را پشت سر هم گفت که من با صدای بلند میخندیدم در ادامه گفت میخوام با آرین یک کارخونه بزنیم .دیروز هم که واسه پیاده روی به طرف...
8 آذر 1393

شب به دنبال کسرا گشتن

پنجشنبه بعد از ظهر بود که واسه خرید به هایپر استار رفتیم و خیلی دیروقت به خونه رسیدیم کسرا تا رسیدن به خونه نیم ساعتی تو ماشین خوابی کرد و زمانیکه از ماشین پیاده شد سر حال بود به همین خاطر بعد شام خوردن رفت تو ی اتاق و مشغول بازی روی تختمون شد بابای کسرا هم تو اتاق خوابیده بود و هرچی به کسرا میگفت چراغ را خاموش کن بخواب گوش نمیداد منهم که با چراغ روشن خوابم نمیبره ترجیح دادم که روی تخت کسرا دراز بکشم و چون خیلی خسته بودم زود خوابم برد ساعت یازده و نیم شب بود که از خواب پریدم دیدم همه چراغها خاموشه با موبایلم نور انداختم ببینم کسرا کجاست دیدیم تو اتاق نیست همه جا را نگاه کردم  حتی   توی حمام و...
3 آذر 1393

ماجرای دعواو تهدید های کسرا برای ترک از خانواده

  دیشب دایی امیر و خونوادش به دیدنمون اومدن  کسرا از دیدنشون خیلی خوشحال بود و قبلش حسابی اتاقش را تمیز کرده بود و دکور اتاق و عروسکهاشو با سلیقه خودش چیده بود  آرین و کسری یه دوساعتی با هم بازی کردند و توی هر دوتا اتاق را پر از وسیله کرده بودند یکی دوبار هم به کسرا گفتم برید تو اتاق خودتون بازی کنید ولی گوش ندادند و حسابی شیطنت میکردند. منهم بعد رفتنشون اتاقها را جمع و جور کردم . از اونجا که کسرا مثل کوچیکیهاش دوست داره که روی مبل راه بره شروع به راه رفتن از روی مبلها شد منهم سرگرم دیدن تلوزیون بودم و همش از روی میز خودش را روی مبل راحتی  که من نشسته بودم پرتاب می...
27 آبان 1393

آرتین و روز جهانی علی اصغر

 محرم امسال آرتین جون یکماهه شد و   روز جهانی علی اصغر بود که برای عکس گرفتن لباس علی اصغر را به تنش کردند و عکس ها را تو وایبر واسم ارسال کردند به یاد کسرا افتادم که اونسال واسه عکس گرفتنش چهره غمناک میخواستیم ولی اون تو همه عکسهاش میخندید و بالاخره موفق شدم از یک صحنه و واقعه جنگ با ماکتها عکس بگیرم آرتین جون هم تو همون صحنهای هست که چهار سال پیش کسرا به اونجا رفته بود این هم عکسهای آرتین جون روز ششم محرم     ...
20 آبان 1393

مهمونی خونه دایی جون امیر

دایی جون امیر با خونوادش  دو ماهی میشه که به تهران اومدن و نزدیک پار ک پلیس خونه خریدند چهارشنبه شب بود که اونها را به  شام  پنجشنبه  دعوت کردیم تا   با هم باشیم و من خیلی زود شام درست کردم و منتظر اومدنشون بودیم که زن دایی بهاره تماس گرفت و گفت امیر از پشت به زمین پرتاب شده و کمرش به شدت آسیب دیده ،حسابی نگرا ن بودیم   ولی وقتی دوباره باهاشون تماس گرفتیم گفتند خدا را شکر با کمی  استراحت بهتر شده و دیروز بعد از ظهر بود که واسه احواپرسی و عیادت به خونشون رفتیم. آرین و درساو کسرا حسابی از دیدن هم ذوق زده شده بودند و حسابی با هم بازی کردند. ...
17 آبان 1393

افتادن اولین دندان شیری

دوهفته پیش بود که دندون پایینی کسرا لق شد و دقیقا 8 روز پیش هم افتاد من نگران افتادن زود هنگام دندون کسرا شدم و به دانشکده دندونپزشکی رفتم و چون قبل شروع کلاسهاشون بود  اساتید همگی دور هم جمع بودند سوالم را مطرح کردم و نگران جواب بودم که یکی از اساتید با خونسردی گفت که در بعضی بچه ها این اتفاق زودتر میافته جای نگرانی نیست و همه اونها روی این مسئله اتفاق نظر داشتند که کودکانی که کلسیم  بدنشون خوب باشه دندون دائمی اونها زودتر رویش پیدا میکنه و رویش ریشه دندون دائمی  باعث لقی دندون شیری میشه ولی در هر حال افتادن دندون های شیری به طور طبیعی  دندان‌هاي B و A بالا و پايين ، 7-5 سالگي ...
17 آبان 1393

وابستگی کسرا و هلیا و ناسازگاریها

سلام دوستان ما از وقتیکه به خونه جدید اومدیم همسایه های خیلی خوبی داریم و اونی که برای ما  از همه مهمتره و باهاشون رفت و آمد داریم خاله سمیرا مامان هلیاجونه که دوتا بچه داره یکی طاها  9 ماهشه و هلیا جون که 7 سالشه اونها از ورود ما به این ساختمون خیلی خوشحال شدند خصوصا اینکه دخترشون هم از تنهایی دراومد و برای کسرا هم خیلی خوب شد چرا که اگرچه  از دیدن امیر علی و نازنین زهرا محروم شد ولی هلیا نبودن اون دو نفر را جبران کرد . حالا طوری شده که که یک لحظه هم از هم جدا نمیشن یا هلیا خونه ماست یا کسرا خونشونه  و بعد از 9 شب هم از همین پنجره ای که اتاق هاشون روبروی هم وامیشه با هم مراوده&n...
6 آبان 1393

اظهارنظرهای کسری د مورد مسائل خانوادگی

کسرا همیشه تو بحث ها وصحبت ها خودش را وارد میکنه و گاهی وقتها اجازه داره که اظهار نظر بکنه . بعد از ظهر روز جمعه بود که از خونه بیرون زدیم تا هوایی بخوریم و  یک کمی راه بریم  ولی   چون هوا حالت بارندگی داشت ترجیح دادایم  تو ماشین باشیم همینطور که خیابون گردی میکردیم بابای کسرا گفت  چند سال پیش این آژانس را اومدم بگیرم که معاملم نشد کسرا هم گفت بابا واسه چی نخریدی گفت پولم کم بود بهش گفت خوب غرض میکردی   دوباره باباش گفت حیف که هوا کمی واسه کسرا سرده وگرنه سه تایی کوه  میرفتیم جمعیت زیادی هم به سمت کوه میرفتند خلاصه اینکه تصمیم بر این شد تا به سمت تجریش بریم که اعتراض...
26 مهر 1393

دیدن آرتین جون روز عید غدیر

بعد از ظهر روز دوشنبه هوا خیلی سرد و بارونی بود و ما تصمیم داشتیم واسه دیدن آرتین جون به خونه خاله احترام بریم .در حال بیرون اومدن از خونه بودیم که دادش امیر با خونه تماس گرفت و گفت خانم بچه هام مولودی هستند و من تنهام  گفتم ما داریم به دیدین آرتین میریم شما هم بیای اونجا تا بیشتر  همو ببینیم .البته ما از دایی امیر زودتر رسیدیم چون  خیابونها واوتوبان  خلوت بود آرتین بغل مسعود جون خواب بود که من بغلش کردم و بوسیدمش خیلی شبیه کوچکیهای کسرا شده بود.   خوشبختانه مسعود جون خونه بود و دوتایی با کسرا کلی فوتبال بازی کردند من مشغول صحبت شدم که از حال نشیمن صدای جارو برقی اومد بعدش هم ...
22 مهر 1393

مهمونی روز جمعه

روز جمعه خاله پروین  و خانوادش خونه ما مهمون بودند کسرا هم یک کمی مریض احوال بود و قبل از اومدن مهمونها گلاب بروتون بالا آورد ولی از اومدن خاله و بچه هاش اونقدر خوشحال بود که مدام در حال تغییر دکوراسیون اتاقش بود و به سلیقه خودش اتاقشو  با وسایل بازی  وماشینهاش تزئین کرده بود و منتظر اومدنشون بود به محض اینکه تماس گرفتند و گفتند بلوار دانشجو هستیم  کسرا سریعا به سمت اسانسور رفت تا به پارکینگ بر ه اونروز هوا خیلی سرد بود و خاله پروین نزدیک خونمون بود که دوباره تماس گرفت تا آدرس بپرسه و من نفهمیدم  کسرا چطور سراسیمه به سمت خیابون دوید خاله پروبن میگفت اگه کسرا را دم در ندیده بودیم  باید دوباره تم...
20 مهر 1393