کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

جیش گفتن آقا کسرا

من و بابا یکروز جمعه هفدهم آذر ماه ٩٠ رفتیم به فروشگاه و یک صندلی شیک  مخصوص جیش گرفتیم تا راحت تر ازجیش بگریمت یکروز که شما پیش بابا مونده بودی دلت میخواست که پوشک نشی و بابا بهت گفته کسرا جون هروقت جیش داشتی به من بگو  بابا تعریف کرد که من تو آشپزخونه بودم دیدم کسرا  صدا میزنه گفتم چیه باباجون و به بابا فهموندی که جیش کردی وقتی بابا پرسیده کجا جیش کردی کنار ماشینت روی سرامیک رو نشون دادی و ما خیلی خوشحال شدیم که رو فرش جیش نکردی  وکلی از کارت خندیدیم چون بعد از اینکه جیش کرده بودی بابات و خبردار کردی   عکس در ادمه مطلب       ...
4 دی 1390

جیش گفتن آقا کسرا

من و بابا یکروز جمعه هفدهم آذر ماه ٩٠ رفتیم به فروشگاه و یک صندلیشیکمخصوص جیش گرفتیم تا راحت تر ازجیش بگریمت یکروز که شما پیش بابا مونده بودی دلت میخواست که پوشک نشی و بابا بهت گفته کسرا جون هروقت جیش داشتی به من بگو بابا تعریف کرد که من تو آشپزخونه بودم دیدم کسرا صدا میزنه گفتم چیه باباجون و به بابا فهموندی که جیش کردی وقتی بابا پرسیده کجا جیش کردی کنار ماشینت روی سرامیک رو نشون دادی و ما خیلی خوشحال شدیم که رو فرش جیش نکردی وکلی از کارت خندیدیم چون بعد از اینکه جیش کرده بودی بابات و خبردار کردی عکس در ادمه مطلب ...
4 دی 1390

خاطرات شب یلدا با آقا کسرا

روز چهار شنبه ٣٠ آذر ١٣٩٠ که  شب چله  با کسرا گلی و بابا سه نفری رفتیم خونه مامان حاجی . عمه و بچه ها ش هم اونجا بودند وقتی رسیدیم به خونه مامانجون همه جلوی در ورودی به استقبال گل پسر مامانی اومدند .راستی عمو حمید و عمو علی و  محمد پسر دایی بابا هم اونجا بودند. کسرا جون اونقدر خوشحال و شاد بودی که همش در حال دست زدن و رقصیدن بودی وهمه از شادی و شارژ بودنت لذت بردند بعد از شام هم مراسم شب چله را برگذار کردیم و تمام شب را به خنده و شادی و خوردن گذروندیم عمه کتاب فال حافظ را آورد و گفت امشب باید تفال به کتاب جناب حافظ بزنیم و طناز هم برای تک تک مون فال میگرفت و میخوند ولی کسرا جون از اونجا که همه چیز را میخوا...
3 دی 1390

خاطرات شب یلدا با آقا کسرا

روز چهار شنبه ٣٠ آذر ١٣٩٠ که شب چله با کسرا گلی و بابا سه نفری رفتیم خونه مامان حاجی . عمه و بچه ها ش هم اونجا بودند وقتی رسیدیم به خونه مامانجون همه جلوی در ورودی به استقبال گل پسر مامانی اومدند .راستی عمو حمید وعمو علی و محمد پسر دایی بابا هم اونجا بودند. کسرا جون اونقدر خوشحال و شاد بودی که همش در حال دست زدن و رقصیدن بودی وهمه از شادی و شارژ بودنت لذت بردند بعد از شام هم مراسم شب چله را برگذار کردیم و تمام شب را به خنده و شادی و خوردن گذروندیم عمه کتاب فال حافظ را آورد و گفت امشب باید تفال به کتاب جناب حافظ بزنیم و طناز هم برای تک تک مون فال میگرفت و میخوند ولی کسرا جون از اونجا که همه چیز را میخوای بگیری نگذاشتی طناز جون به راح...
3 دی 1390

محرم وکسرادر روز جهانی علی اصغر

کسرا جون این خاطرات را مینویسم تا که بزرگتر که شدی بخونی و از اون لذت ببری ما روز جهانی علی اصغر با مریم جون و مانا جون رفتیم به  میدون هایی که توش خیمه و ماکت درست  کرده بودند و اونقدر اونروز خوشحال بودی که تمام عکس هات این خوشحالی را نشون میده و  فردای اونروز مامان حاجی بهم گفت که اونقدر از این لباسها خوشت اومده بوده که اصرار کردی دوباره اون به تنت کنه امیدورام همیشه شاد و سر حال ببینمت  این هم عکس هایی که در لباس علی اصغر گرفتیم  عکس ها در ادامه مطلب       ...
27 آذر 1390

محرم وکسرادر روز جهانی علی اصغر

کسرا جون این خاطرات را مینویسم تا که بزرگتر که شدی بخونی و از اون لذت ببری ما روز جهانی علی اصغر با مریم جون و مانا جون رفتیم به میدون هایی که توش خیمه و ماکت درست کرده بودند و اونقدر اونروز خوشحال بودی که تمام عکس هات این خوشحالی را نشون میده وفردای اونروز مامان حاجی بهم گفت که اونقدر از این لباسها خوشت اومده بوده که اصرار کردی دوباره اون به تنت کنه امیدورام همیشه شاد و سر حال ببینمت این هم عکس هایی که در لباس علی اصغر گرفتیم عکس ها در ادامه مطلب ...
27 آذر 1390

تولد محمد پسر عمه کسرا جون

  روز تولد محمد جون 19بانماه 1390   بود که به خونه عمه رفتیم  عمو صمد  با کیک وارد خونه شد زمانی که کیک را باز کردند  خیلی خوشحال شدی ماهم دست زدیم و گفتیم محمد جون تولدت مبارک رفتی روی صندلی پشت کیک نشستی و شروع کردی به دست زدن که همه ما از شاد بودنت و دست زدنهات بیشتر شاد شدیم وقتی هم که شمع ها را آوردند همشون رو فوت کردی و به محمد اجازه ندادی به کیک نزدیک شه اونها هم ملاحظه کوچیک بودنت را کردند و همه از خوشحالیت لذت بردند و اونشب به ما خیلی خوش گذشت من هم  از  صحنه  های جالب فیلمبرداری کردم       ...
27 آذر 1390

تولد محمد پسر عمه کسرا جون

روز تولد محمد جون19بانماه 1390 بود که به خونه عمه رفتیم عمو صمد با کیک وارد خونه شد زمانی که کیک را باز کردندخیلی خوشحال شدی ماهم دست زدیم و گفتیم محمد جون تولدت مبارک رفتی روی صندلی پشت کیک نشستی و شروع کردی به دست زدن که همه ما از شاد بودنت و دست زدنهات بیشتر شاد شدیم وقتی هم که شمع ها را آوردند همشون رو فوت کردی و به محمد اجازه ندادی به کیک نزدیک شه اونها هم ملاحظه کوچیک بودنت را کردند و همه از خوشحالیت لذت بردند و اونشب به ما خیلی خوش گذشت منهمازصحنه های جالب فیلمبرداری کردم ...
27 آذر 1390

کسرا در سالن همایشهای صدا و سیما و کنسرت

کسرا جون تابستون 1390 بود که ما سه نفر از طرف مانا  جون به همایشهای صدا و سیما دعوت شدیم  قبل از شروع کنسرت افراد برای تشویق دست میزدند خیلی هیجان داشتی و من میگفتم واسه کسراجون دست بزنین وقتی دوباره دست میزدند فکر میکردی اونها برای شما دست میزنند و خیلی خوشحال می شدی .زمانی هم که کنسرت شروع شد از صدا تعجب کردی  کنسرت شادی بود و دوست داشتی برقصی ولی به خاطر اینکه صدا  اذیتت  نکنه منو بابا بردیمت تو سالن همایش و سه نفری عکس گرفتیم. بعد از اون هم من همش دنبالت بودم چون دوست داشتی راه بری و همه جا را تماشا کنی عکس در ادامه مطلب ...
27 آذر 1390

کسرا در سالن همایشهای صدا و سیما و کنسرت

کسرا جون تابستون 1390 بود که ما سه نفر از طرف مانا جون به همایشهای صدا و سیما دعوت شدیم قبل از شروع کنسرتافراد برای تشویق دست میزدند خیلی هیجان داشتی و من میگفتم واسه کسراجون دست بزنین وقتی دوباره دست میزدند فکر میکردی اونها برای شما دست میزنند و خیلی خوشحال می شدی .زمانی هم که کنسرت شروع شد از صدا تعجب کردی کنسرت شادی بود و دوست داشتی برقصی ولی به خاطر اینکه صدااذیتتنکنه منو بابا بردیمت تو سالن همایش و سه نفری عکس گرفتیم.بعد از اون هم من همش دنبالت بودم چون دوست داشتی راه بری و همه جا را تماشا کنی عکس در ادامه مطلب ...
27 آذر 1390