کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 1 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

خاطرات تفنگ بازی و ماشین پلیس

 بعداز ظهر پنجشنبه ٢٠/١١/١٣٩٠  بود که واسه خرید رفتیم فروشگاه شما هم با ما اومدی و مستقیم رفتیم قسمت اسباب بازیها من هم حق انتخاب را به خودت واگذار کردم که هرچی دوست داری برداری و از این همه اسباب بازی تفنگ را انتخاب کردی وقتی هم که اسباب بازی دیگه ای رو بهت پیشنهاد میدادم باز هم تفنگ رو ترجیح میدادی من و بابا هم دوست داشتیم که تفنگو برداری که خوشبختانه سلیقه هامون یکی بود تا خونه هم به منو بابا تیر اندازی کردی و هم به خودت .من هم از تمامی صحنه های تیر اندازیت  مخصوصا از مبل بالا رفتنات و شیطنتت و بازی با ماشین پلیست عکس گرفتم  عکس در ادامه مطلب     ...
23 بهمن 1390

خاطرات تفنگ بازی و ماشین پلیس

بعداز ظهر پنجشنبه ٢٠/١١/١٣٩٠ بود که واسه خرید رفتیم فروشگاه شما هم با ما اومدی و مستقیم رفتیم قسمت اسباب بازیها من هم حق انتخاب را به خودت واگذار کردم که هرچی دوست داری برداری و از این همه اسباب بازی تفنگ را انتخاب کردی وقتی هم که اسباب بازی دیگه ای رو بهت پیشنهاد میدادم باز هم تفنگ رو ترجیح میدادی من و بابا هم دوست داشتیم که تفنگو برداری که خوشبختانه سلیقه هامون یکی بود تا خونه هم به منو بابا تیر اندازی کردی و هم به خودت .من هم از تمامی صحنه های تیر اندازیت مخصوصا از مبلبالا رفتنات و شیطنتتوبازی با ماشین پلیست عکس گرفتم عکس در ادامه مطلب ...
23 بهمن 1390

اولین خاطرات برف بازی کسرا جون

سلام مامانی یک خاطره خیلی قشنگ از برف بازیت دارم. صبح پنجشنبه 13/11/90 بود که من و شما وبابا واسه تفریح به شهرک پردیس رفتیم و چون برف باریده بود من خیلی خوشحال شدم  میتونیم کمی با هم برف بازی کنیم وقتی از ماشین پیاده شدیم و روبرف ها راه رفتی خیلی هیجان داشتی و این اولین تجربه برفیت بود واست آدم برفی درست کردم و چشم و ابرو واسش گذاشتم از گوله های برفیکه  به هوا پرتاب میکردم لذت میبردی و میخندیدی و به برف ها دست میزدی انروز اونقدر بهت خوش گذشت که  چندین بار به خاطرت از ماشین پیاده شدم تا برف بازی کنی این هم یکسری عکس برف بازی کسرا جون که در ادامه  مطلب گذاشتم    ...
15 بهمن 1390

اولین خاطرات برف بازی کسرا جون

سلام مامانی یک خاطره خیلی قشنگ از برف بازیت دارم. صبحپنجشنبه 13/11/90 بود که من و شما وبابا واسهتفریح به شهرک پردیسرفتیم وچون برف باریده بود من خیلی خوشحال شدم میتونیم کمی با هم برف بازی کنیم وقتی از ماشین پیاده شدیم و روبرف ها راه رفتی خیلی هیجان داشتی و این اولین تجربه برفیت بود واست آدم برفی درست کردم و چشم و ابرو واسش گذاشتم ازگوله های برفیکه به هوا پرتاب میکردم لذت میبردی و میخندیدی و به برف ها دست میزدی انروز اونقدر بهت خوش گذشت که چندینبار به خاطرت از ماشین پیاده شدم تا برف بازی کنی این هم یکسری عکس برف بازی کسرا جون که در ادامه مطلب گذاشتم ...
15 بهمن 1390

گل پسر مامان و بابا

کسراجون من و بابا با شما یکروز زمستون که ٢٩ دیماه نود بود با هم برای خرید به فروشگاه و برج میلاد نور رفتیم از اونجایی که خیلی دوست داشتی بدوی و بازی کنی به سمت حیاط فروشگاه که با گلهای مصنوعی تزئین کرده بودند دویدی و اصلا هم بیرون نمی اومدی ما هم از فرصت استفاده کردیم و یکسری ازت عکس گرفتیم ضمنا هر جا که  پله  برقی و آسانسور میدی دوست داشتی دوباره سوار بشی این هم یکسری از عکسهای گل پسر مامانو بابا ...
11 بهمن 1390

گل پسر مامان و بابا

کسراجون من و بابا با شما یکروز زمستون که ٢٩ دیماه نود بود با هم برای خرید به فروشگاه و برج میلاد نور رفتیم از اونجایی که خیلی دوست داشتی بدوی و بازی کنی به سمت حیاط فروشگاه که با گلهای مصنوعی تزئین کرده بودند دویدی و اصلا هم بیرون نمی اومدی ما هم از فرصت استفاده کردیم و یکسری ازت عکس گرفتیم ضمنا هر جا که پله برقی و آسانسور میدی دوست داشتی دوباره سوار بشی این هم یکسری از عکسهای گل پسر مامانو بابا ...
11 بهمن 1390

دلبند مامان و بابا

پسر گلم خیلی واسمون عزیزی  همیشه بهترین ها را برات آرزو می کنیم یک صفت خوبی که در ذاتت وجود داره و من و بابا خیلی خوشخالیم اینه که بعد از هر اشتباهی معذرت خواهی میکنی و از حالت من و بابا متوجه میشی که نباید اون کار را انجام میدادی و وقتی میبو سی ببخشید را هم میگی   اون موقع است که ما خیلی بهت افتخار میکنیم پسرم خیلی مهمون دوست هستی و هر کسی که به خونمون بیاد ازش پذیرایی میکنی و دوست نداری که ازپیشت برن راستی  روز پنجشنبه ٢٢ دیماه  نود ما سه تایی به پارک جنگلی لویران رفتیم و عکس های قشنگی ازت گرفتیم عکس ها در ادامه مطلب ...
26 دی 1390

دلبند مامان و بابا

پسر گلم خیلی واسمون عزیزی همیشه بهترین ها را برات آرزو می کنیم یک صفت خوبی که در ذاتت وجود داره و من و بابا خیلی خوشخالیم اینه که بعد از هر اشتباهی معذرت خواهی میکنی و از حالت من و بابا متوجه میشی که نباید اون کار را انجام میدادی و وقتی میبو سی ببخشید را هم میگی اون موقع است که ما خیلی بهت افتخار میکنیم پسرم خیلی مهمون دوست هستی و هر کسی که به خونمون بیاد ازش پذیرایی میکنی و دوست نداری که ازپیشت برن راستیروز پنجشنبه ٢٢ دیماهنودما سه تایی به پارک جنگلی لویران رفتیم و عکس های قشنگی ازت گرفتیم عکس ها در ادامه مطلب ...
26 دی 1390

جشن تولد دو سالگی آقا کسرا

 روز جمعه ٩ دی    خاله جون احترام و خاله جون پروین دایی جون   محمد و دایی جون مصطفی   به خونه ما دعوت شدند تا در جشن تولدت  بیشتر  به ما خوش بگذره بعد از اینکه ناهار خوردیم همه اماده جشن شدیم باباهم یک کیک تولد خیلی قشنگ واست سفارش داد که ساعت ٤ بعد ار ظهر رفت اونو  آورد وقتی کیک رسید خیلی خوشحال شدی و همش زبه دست زدن و شادی گذروندی و همش دوست داشتی ب هکیک دست بزنی چون کیکت یک هاپوی خیلی خوشگل بود . فوت کردن شمع را هم خیلی دوست داشتی و میگفتی روشن کنید تا دوباره فوت کنم بعدش هم نوبت کاد و ها بود که خیلی دوست داشتی زودتر ببینی که چی هست ...
11 دی 1390

جشن تولد دو سالگی آقا کسرا

روز جمعه ٩ دی خاله جون احترام و خاله جون پروین دایی جون محمد و دایی جون مصطفی به خونه ما دعوت شدند تا در جشنتولدت بیشتر بهما خوش بگذره بعد از اینکه ناهار خوردیم همه اماده جشن شدیم باباهم یک کیک تولد خیلی قشنگ واست سفارش داد که ساعت ٤ بعد ار ظهررفت اونو آورد وقتی کیک رسیدخیلی خوشحال شدی و همش زبه دست زدن و شادی گذروندی و همش دوست داشتی ب هکیک دست بزنیچون کیکت یک هاپوی خیلی خوشگل بود.فوت کردن شمع را هم خیلی دوست داشتی و میگفتیروشن کنید تا دوباره فوت کنم بعدش هم نوبت کاد و ها بود که خیلی دوست داشتی زودتر ببینی که چی هست از کادو های اسباب بازی خیلی خوشحال شدی و از خستگی موقع عکس گرفتن خوابت می امد ولی خودت به زور بیدار موندی ولیدیگه آخرا...
11 دی 1390