کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 11 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

جشنواره ارگ سنتر تجریش

 دیروز جمعه به دعوت یکی از دوستان به مرکز خرید ارگ رفتیم .این تنها مرکز خریدی بود که کسرا علاوه بر اون که اعتراضی نکرد خوشحالم شد که میتونه اونجا بازی کنه .تجریش مثل همیشه شلوغ بودو به خاطر جشنواره ،خیابون سعد آباد را بسته بودندو ما مجبور شدیم ماشین را بیرون از پارکینگ پارک کنیم. به محض وارد شدن و نگاه کردن به اولین ویترین  اعتراضش به خرید کردن شروع شد . تقریبا به انتهای طبقه همکف رسیده بودیم که  عروسک گردانها را دیدیم .کسرا بهشون دست داد و صحبت کردو با هم عکس گرفتند.یه کار جالب دیگه واسه بازی بچه ها این بود که عکسهایی  از هیولا و حیوانات مختلف را بروی کف سالن منعکس کرده بودند و با پر...
24 بهمن 1394

گردش و تفریح در پل طبیعت

دیروز جمعه بود که تصمیم گرقتیم به پار ک آ ب و آتش بریم . خصوصا اینکه کسرا مدتها بود که روزهای تعطیل را دوست داشت به این پارک بیاد و هر بار برنامه خرید یا دید و بازدید پیش میومد که  رفتن به پارک را به تاخیر می انداخت.خلاصه  این طلسم شکست و سه تایی به این پارک رفتیم   به محض پیاده شدن از ماشین کسرا به سمت فانوس دریایی دوید و از پله هاش بالا رفت و قتی دید   از حد مجاز نمی تونه بالاتر بره به پائین اومد و به سمت پل طبیعت براه افتادیم در بین راه یک سری ماکت هایی از اسب دیدیم کسرا هم چند تا عکس کنار اونها انداخت و دوباره براه افتادیم. از اون زمانیکه تازه پارک را افتتاح کردند و هنوز پل طبیعت را نزده بو...
17 بهمن 1394

تولد 6 سالگی

کسرا جون حالا که شش سالش شده بیشتر از اون موقع ها زمان و ماه تولدش را درک کرده و از  چند ماه پیش برای  روز تولدش لحظه شماری میکرد و هر روز که از خواب بیدار میشد میپرسید چند روز دیگه به تولدم مونده ،با اینکه دوستاش مسافرت بودندو واسه هفته دیگه جشن بگیریم و ما هم جشن تولدش  را شب جمعه که مصادف با شب عید زانویه بود برگزار کردیم.   عمه و محمد جون مامان حاجی هم به این جشتن دعوت شدند. با اینکه طناز امتحان داشت و نتونسته بود که تو جشن شرکت کنه ولی عمه و پسر عمه کسرا حسابی با کسرا بازی کردند و باهاش رقصیدند مامان حاجی هم کلی با کسرا رقصید و کسرا هم بعد اینکه مامان حاجی نشست برای تشکر به سمتش رفت و اونو ب...
12 دی 1394

شیطنتهای کسراو برف بازی در دانشگاه

دوشنبه شب بود که برف شروع به باریدن کرد و ما میدونستیم که فردا روز برف بازی کسراست کسرا خیلی خوشحال بود  چون از قبل  برای همچین روزی برنامه برف بازی داشت خصوصا اینکه دفعه قبل جلوی خونه آدم برفی درست کرده بود و معترض بود که چرا از آدم برفیش کسی عکس نگرفتیم. دیروز سه شنبه یکبار دیگه برف بارید و همه جا را سفید پوش کرد . حدودا ساعت 3 بعد از ظهر بود که کسرا از خونه پیش من اومد و بهم گفت میخوام اینجا کمی برف بازی کنم و چون آخر وقت اداری بود منهم  به حیاط دانشگاه   اومدم و از کسرا  چندتا عکس گرفتم.  کسرا دنبال درست کردن آدم برفی  بودو من هم دنبال این بودم که یک جایی سرگرمش کنم .دانشجو ه...
25 آذر 1394

ماجرای مهمونی

سلام دوستان بعد از تاخیر دوسه ماه در وبلاگ پسرم  اومدم تا از کارهای کسرا براتون بنویسم پنجشنبه هفته پیش بود که برای دیدن خاله جمیله که  به کرج اومده بود به خونه خاله پروین رفتیم تا دیداری تاره کنیم کسرا خیلی خوشحال بود چون دو هفته پیش که به کرج اومده بودیم از پسر خالش احسان قول گرفته بود  که به پارک  برن و خو ش بگذرونن هوا خیلی سرد بود شیدا جون و نامزدش هم اونجا بودندو حسابی با کسرا بازی وشوخی کردندبعد ناهار بود که بهونه های کسرا برای بیرون رفتن شروع شد.    پریا دختر دایی مصطفی هم کلی باهاش بازی کردو با عکس گرفتن سرگرمش کرد وقتی شیدا جون و نامزدش هم  برای قدم زد...
23 آذر 1394

تولد یکسالگی آرتین جون

پنجشنبه شب بود که به تولد آرتین پسر مریم جون رفتیم قبل از تولد حال کسرا بد بود و من نمیخواستم به این تولد برم و لی با پائین اومدن تب و اصرار خودش راضی شدیم به ا ین تولد بریم. ما برای تولد به خونه جدید خاله احترام که هنوز هم ساختش کامل نشده بود رفتیم مهمونی بزرگی بود و به محض اینکه وارد  شدیم آرین و کسرا به سمت هم دویدند و از دیدین همدیگه احساس خوشحالی کردند. مانا جون  خاله آرتین کوچلو که گرداندنه اصلی این تولد بود حسابی بچه ها را سورپرایز کرده بود و با خریدن چیزهای فانتزی اونها را سرگرم کرده بود اول به هر کدوم انگشتر میکی موس داد و تمام محصولات میکی موسی از وسایل تزئینی تا میز شام تولد به چشم میخورد . ...
10 مهر 1394

اولین دست پخت کسری کیک شکلاتی

روز چهارشنبه بود که به کسرا قول داده بودم  که وا سه مامان حاجی کیکی بپزیم  و به خونش بریم ولی قبل اینکه تصمیم را عملی کنم کسرا کار خودش را کرده بود ،یکدفعه دیدم با یک کاسه ای در دست که توش پودر کیک و  بقیه مواد قاطی شده بالای سرم ایستاده و اصرار میکنه که من اونو تو کیک پز بریزم من که از کارش تعجب کرده بودم از روی تخت بلند شدم و گفتم چطوری اینکارو کردی اونهم به جلد  روی کیک پز اشاره کردو گفت از روی این شکلها درست کردن آب و روغن و سه تا تخم مرغ .منهم کمی دیگه اونو هم زدم کیک  پز را آوردم و به برق زدم و اونو پختم شکلش اینی شده که میبینید مزش هم عالی شده بود .کمی هم تزئئینش   کردم...
27 شهريور 1394