کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه و 22 روز سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

یکروز فوق العاد ه با خبرهای خوب

کسرا به کامپیوترش  خیلی حساسه و تا زمانیکه من با کامپیو ترش کاری ندارم اونهم کاری نداره به محض اینکه  بخوام با کامپیوترش کار کنم سریع میاد و میگه چرا پشت کامپیوتر من نشستی و چرا با لپ تاب خودت کار نمیکنی لپ تاب هم که بیارم مدام قسمم میده بذار انگری بردز بازی کنم ولی این مدت که داشتم پاورم را درست میکردم خیلی صبوری کرد و منهم قول دادم هر زمان که کارم با کامپیوترش تموم  شد حتما واسش جایزه بگیرم. روز دوشنبه بیست و سه شهریور بود که من برای دفاع  از پایان نامه  با هم  به دانشگاهم رفتیم ساعت 8 صبح بود که به اتاق دفاع رفتم و  بعد اعلام از سوی داورها و استاد راهنما به  خونه ب...
26 شهريور 1394

یک شب به یاد موندنی در 17 شهریور

 ماه پیش بود که  تاریخ عروسی  الهام جون را اعلام کردند و ما روز 17 شهریور به باغ صدرا  دعوت شدیم بعد از ظهرروز سه شنبه بود که برای مراسم عقد به باغ رفتیم قبل اینکه مراسم شروع بشه  چون فضای باغ خیلی زیبا بود همه در حال  عکس گرفتن از همدیگه بودند ماهم دوربین برده بودیم که از خودمون و کسرا و باغ فیلمبرداری کنیم کسرا ا ز زمانیکه تو ماشین نشست تا  به محل عروسی برسیم برای دیدن آرین بی تابی میکرد. بالاخره این دوتا بهم رسیدند و نقش ها و کارهاشون برای خوشگذرونی  شروع شد اوایل عروسی همش در پی این بودم کسرا کجا رفته چون باغ خیلی بزرگ بود میترسیدم گم شه ولی  وقتی میدیدم...
24 شهريور 1394

جشنواره تابستانی باغ موزه قصر

چند وقتی میشد که که دوست داشتیم به یه برنامه شاد بریم وقتی فهمیدیم تو باغ موزه جشنواره تابستانی گذاشتن گفتیم بهترین فرصته که از روزهای تعطپلمون استفاده کنیم و سری هم به باغ موزه قصر بزنیم .دیروز بعد از ظهر اول به خونه مامان حاجی رفتیم و بعد از اینکه کمی هوا خنکتر شد به سمت باغ براه افتادیم کسرا  تا وسایل بازی را دید  دوست داشت بره و بازی کنه که با خواهش و تمنا اومد تا اول از بقیه جاهای  باغ دیدن کنیم االبته یک در میان غر میزد که به سمت وسایل بازی بریم در این باغ تهران قدیم را با خونه های کاهگلی  به نمایش گذاشته بودند که حال و هوای جشنواره را دو چندان کرده بود و جمعیت زیادی به نوبت وایستاده...
31 مرداد 1394

عزیزتزینم فرزندم

  عزیزترینم،فرزندم من مادرت هستم                                                   هیچ کس مرا مجبور به مادری نکرد          من به اختیار مادر شدم تا بدانم معنی بیخوابیهای شبانه را                           &n...
27 مرداد 1394

شبی تاریخی و به یاد ماندنی در کند علیا وسفلا

شب جمعه بود که امیر خان با ما تماس گرفت و واسه روز جمعه ما را به پیک نیک دعوت کرد  و ما به خاطر دعوت قبلی در رستوران نتونستیم در جمع اونها باشیم .در راه برگشت به خونه دایی امیر دوباره به موبایلم تماس گرفت و گفت خیلی جاتون خالیه و دوست داریم شام هم اینجا بمونیم گه میتونید بیاید و من با اینکه دوست داشتم برم خونه و استراحت کنم بخاطر کسرا قبول کردم چون از شب قبلش مدام بهم میگفت برنامه  داییجون را کنسل نکن و ضمنا کلمه کنسل را تازه یاد گرفته. حدودا ساعت 7 بعد از ظهر بود که ما به پارک لشکرک  یعنی محل حرکت ماشینها رسیدیم اونجا بود که فهمیدیم  محل رفتن از آبشار شمشک به کند  علیا و سلفا تغییر  کرده ...
24 مرداد 1394

به خیر گذشتن ماجراهای دریاچه خلیج فارس

دیروز بعد از ظهر به اتفاق دایی امیرو خا نم بچه هاش به دریاچه خلیج فارس رفتیم با اینکه وسط هفته بود ولی چون به تعطیلی خورده بود   بی نهایت شلوغ بود بعد اینکه از صف پارکینگ خلاص شدیم و به دریاچه رسیدیم و از بچه ها عکس گرفتیم به دنبال جای خوب واسه پهن کردن وسایل بودیم که خدا را شکر جای مناسب  وعالی گیرمون اومد و قرار شد بعد شام بچه ها به سمت وسایل بازی برن از همون اول آرین گیر داد که من بادبادک میخوام و هرچی هم بهش میگفتیم  الان دیگه شب شده و نمیتونی  اونو بالا بفرستی  گوش نمیداد و رو حرفش پافشاری میکرد بعد شام قرار شد به وسایل بازی برن و آرین به خاطر لجبازیش به سمت وسایل نرفت و پیش...
21 مرداد 1394

مشورت با دوستان

چند روز پیش هلیا میاد خونمون و به کسرا میگه من امروز میخو.ام با مامانم  به کلاس زبان برم و ثبت نام کنم اگه تو هم دوست داری با بابات بیا تا با هم به کلاس بریم . بابای کسرا قبلا به این موسسه رفته بود و بهم گفته بود اینجا  سطح کلاسش خوب نیست و باغ فردوس با اینکه کمی از خونه دورتره ولی سطحش بهتره و ما همون موقع تصیم  گرفتیم واسه ترم جدید بریم باغ فردوس و ثبت نامش کنیم و از اونجا که کسرا دوست داشت به کلاس هلیا بره با اصرار از باباش خواهش کرد که او هم برای ثبت نام با هلیا باشه که چهار نفری به این موسسه رفته بودند وقتی بعد از ظهر به خونه اومدم مامان هلیا واسم تعریف کرد که به موسسه رفتیم و امتحان سطح گرفتند و هلیا ...
15 مرداد 1394