کسرا  کسرا ، تا این لحظه: 14 سال و 4 ماه سن داره

کسرا یعنی شاه خوب

دوران کرونا و خانه نشینی

به خیر گذشتن ماجراهای دریاچه خلیج فارس

دیروز بعد از ظهر به اتفاق دایی امیرو خا نم بچه هاش به دریاچه خلیج فارس رفتیم با اینکه وسط هفته بود ولی چون به تعطیلی خورده بود   بی نهایت شلوغ بود بعد اینکه از صف پارکینگ خلاص شدیم و به دریاچه رسیدیم و از بچه ها عکس گرفتیم به دنبال جای خوب واسه پهن کردن وسایل بودیم که خدا را شکر جای مناسب  وعالی گیرمون اومد و قرار شد بعد شام بچه ها به سمت وسایل بازی برن از همون اول آرین گیر داد که من بادبادک میخوام و هرچی هم بهش میگفتیم  الان دیگه شب شده و نمیتونی  اونو بالا بفرستی  گوش نمیداد و رو حرفش پافشاری میکرد بعد شام قرار شد به وسایل بازی برن و آرین به خاطر لجبازیش به سمت وسایل نرفت و پیش...
21 مرداد 1394

مشورت با دوستان

چند روز پیش هلیا میاد خونمون و به کسرا میگه من امروز میخو.ام با مامانم  به کلاس زبان برم و ثبت نام کنم اگه تو هم دوست داری با بابات بیا تا با هم به کلاس بریم . بابای کسرا قبلا به این موسسه رفته بود و بهم گفته بود اینجا  سطح کلاسش خوب نیست و باغ فردوس با اینکه کمی از خونه دورتره ولی سطحش بهتره و ما همون موقع تصیم  گرفتیم واسه ترم جدید بریم باغ فردوس و ثبت نامش کنیم و از اونجا که کسرا دوست داشت به کلاس هلیا بره با اصرار از باباش خواهش کرد که او هم برای ثبت نام با هلیا باشه که چهار نفری به این موسسه رفته بودند وقتی بعد از ظهر به خونه اومدم مامان هلیا واسم تعریف کرد که به موسسه رفتیم و امتحان سطح گرفتند و هلیا ...
15 مرداد 1394

از سولقان امام زاده داوود

دیروز بعد از ظهر بود که تصمیم گرفتیم به دریاچه خلیج فارس بریم ولی به خاطر گرم بودن هوا وسطهای راه بود که تصمیم گرفتیم به  کن سولقان بریم به انتهای بلوار که رسیدیم روی تابلو نوشته شده بود به طرف سولقان وقتی در مسیر جاده قرار گرفتیم علاوه بر اینکه اثری از تابش مستقیم نور خورشید نمیدیدم بلکه به یکبار ه اونقدر خنک شد که نیازی به کولر نبود.با اینکه خونواده های زیادی کنار رودخونه نشسته بودند رودخونه آبی نداشت .رستوران ها و باغهای کنار جاده دقیقا عین لشکرک بود و کسرا به یاد لشکرک  افتاد. از کنار رودخونه گذر کردیم و به سولقان رسیدیم. مغاز های کنار جاده پر بود از شاه توتهایی که تازه از درخت چیده شده بو...
6 مرداد 1394

مهمونی خونه ما و سوغاتی کسرا

روز جمعه بود که خاله جمیله و خاله پروین با خونواده هاشون و شیدا  جون  و میلاد خان که به تازگی عقد کرده بودند  به خونمون اومدند. منهم به خاطر عروس و دوماد میز مفصلی چیدم و   .اول خاله  جمیله با بچه هاش وارد شدند کسرا به محض شنیدن زنگ آیفون به پائین رفت و با مهمونها وارد خونه شد.از دیدن بچه ها مخصوصا میلاد خان خیلی خوشحال شدو حسابی باهاش گرم گرفته بودو به میلاد خان گفت عمو میلاد بیا توی اتاقم باهات یه حرف خصوصی دارم و بهش گفته بود دلم خیلی واست تنگ شده. بعد ناهار هم روی مبل کنار شیدا جون ومیلاد خان نشست و حسابی سربه سرشون میذاشت فیلم عصر یخبندان را واسشون گذاشته بود تا با...
3 مرداد 1394

پارک ملت و کسالت کسرا

آخرین روزهای ماه رمضان بود که من ار محل کارم تعطیل شدم و چند روزی به عید فطر بیشتر نمونده بود که کسرا تب شدید کرد همانروز به دکتر بردیمش و تشخیص، عفونت  و متورم بودن لوزها بود.دکتر بعد از دارو دادن گفت علاوه بر اینها حتما باید تن شویه و پا شویه بشه که من تا صبح بالا سرش نشستم و با دستمال نم دار درجه حرار ت بدنشو پائین آوردم بعد از دو روز تبش قطع شد و فردای اونروز هر چی میخورد  میگفت سوزن توی گلوم فرو میکنن هنوز هم کمی درد گلو داره و مریضیش باعث شد که خونه باشیم و به مهمونی نریم هنوز هم دارو میخوره و امیدوارم چند روز دیگه بهتر بشه  ومن بتونم از تعطیلاتم بهتر استفاده کنم .دیشب هم به پارک ملت رفتیم و ...
30 تير 1394

هوش مکانی کسرا

دیروز بعد از ظهر هم مثل روزهای دیگه تو پار ک مسابقه برقراربود و کسرا تو مسابقات فوتبال شرکت کرد وبعد نماز هم دوباره مسابقات تیر اندازی بودو چون   بهش قول فالوده بستنی داده بود یم ساعت ده  ونیم شب  به سمت تجریش به راه افتادیم کسرا از موقعی که سوار ماشین شد ریموت ضبط دستش بود  ومدام فلش  آهنگو  جلو وعقب  میکرد خدا نکنه از یه آهنگی هم خوشش بیاد اونقدر صداشو بلند میکنه که شیشه های ماشین میلرزه ، دیشب هم  هرچی بهش می گفتم صداشو کمتر کن اصلا حرفمو  گوش نمیداد . منهم وقتی دیدم حرف گوش نمیده  سریع فلش را در اوردم و با دستم بصورت غیر واقعی به...
16 تير 1394

روزی پر مسابقه برای کسرا

کسرا هر روز به پارک میره و یکروز اگه وقت نداشته باشیم با جای دیگه ای باشیم حسابی دلتنگ دوستاش  میشه و هر روز از ساعت 5 بعد از ظهر  برای دیدن اونها  بیتابی میکنه .دیروز از طرف سرای محله ولنجک یک مسابقه ای را تو پارک  ولنجک برگزار  کردندو از طریق بلند گو بچه هایی را  به این مسابقه دعوت میکردند.  منو  کسرا هم  وقتی صدای بلندگو را شنیدیم  به محل برگزاری مسابقات رفتیم اول بچه ها مسابقه نقاشی داشتند  و همه اونها قرار بود سفره افطار را بکشند دو تا میز بزرگ تو  پارک گذاشته بودند و همه بچه ها دور اون جمع بودند  و مشغول کشیدن سفره افطاری بودند .مسابقه ب...
13 تير 1394

نا گفته های کسرا

کسرا از بچه های فعالیه که یک لحظه نمیتونه بیکار باشه و به هر شکلی خودش را سرگرم میکنه که معمولا یا در حال کمک دادنه یا در حال خراب کردنه ولی بیشترین هدفش اینکه کاری انجام بده تا هم مورد تشویق قرار بگیره و هم خودش احساس بزرگی کنه و اینکا ر ها معمولا با تمیز کردن خونه جابجایی مبلها شکستن بعضی از وسایل در اثر تمیز کردن و تغییر مکانی انجام میشه. یک هفته ای که من به خاطره ماه رمضان زودتر به خونه میرم و چون میدونه که من روزه میگیرم  در مورد مسائل روزه خیلی از من سوال میکنه  و بی صبرانه منتظر ورود منه و خوشحاله که زود به خونه میرم و همش میگه مامان آب خوردم روزم باطل شد چند روز پیش پسر خالش مسعود با خونمون ...
7 تير 1394

انتخاب پیش دبستانی برای کسرا

هفته گذشته کسرا و باباش برای انتخاب مدرسه جهت ثبت نام پیش دبستانی سری به مدارس غیر انتفاعی میزنند که در نتیجه دو جا را در نظر میگیرند یکی مدرسه فرهنگیان تو آصف و دومی هم مدرسه شهید فهمیده تو زعفرانیه و بعد دیدن هر دو جا کسرا  از مدرسه شهید فهمیده خوشش میاد که علتش را بعد اینکه من دیدیمش بهم گفت. مدیر این مدارس که خانم جهانگیری و خانم حسینی بودند خیلی به کسرا خوش آمدمیگن و با رفتاری که داشته کلی همونجا تعریفشو میکنن و میگن باعث افتخارمونه که تو این مدسه ثبت نام شه و تصمیمیات بعدی را به ما واگذار میکنن .با اینکه  مدرسه فرهنگیان خیلی بهمون نزدیکتره  ولی  در نهایت ما هم مدرسه شهید فهمیده را پسندیدی...
24 خرداد 1394